آخرین اخبار
کد مطلب: 102168
وصيتنامۀ سياسى - الهى
توضيحى بر چگونگى سير نگارش وصيتنامۀ امام خمينى:
تاریخ انتشار : 1394/03/06
نمایش : 2208
امام خمينى نگارش وصيتنامۀ سياسى الهى خويش را ـ که در حقيقت پيام جاويد ايشان و خلاصۀ همه وصايا و پيامهاى زندگى پربرکتشان مى ‏باشد در تاريخ 26 بهمن 1361 به پايان رسانده و نسخه‏اى از آن را طى پيامى به تاريخ 22 تيرماه 1362 به صورت لاک و مهر شده نزد خبرگان اولين دورۀ مجلس خبرگان رهبرى به امانت سپردند.
   امام خمينى در سالهاى بعد، وصيتنامه را مورد بازبينى قرار داده و با انجام تغييراتى در آن، دو نسخه از متن اصلاحى را که بر روى پاکات آنها به خط ايشان نوشته شده است:« متن وصيتنامۀ سياسى الهى اينجانب جهت نگهدارى در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوى» براى تحويل به مراکز مذکور به نمايندگان خويش سپردند. تحويل نسخ وصيتنامه در حضور جمعى از مسئولين نظام جمهورى اسلامى ايران در تاريخ 19 آذر 1366 انجام گرديد که مراسم آن از طريق سيماى جمهورى اسلامى ايران پخش شد. در اين ديدار آقايان: منتظرى (قائم‏مقام رهبرى در آن زمان)، خامنه‏اى (رئيس‏جمهور وقت)، هاشمى رفسنجانى (رئيس مجلس شوراى اسلامى)، ميرحسين موسوى (نخست‏وزير)، مشکينى (رئيس مجلس خبرگان)، صافى (دبير شوراى نگهبان)، موسوى‏اردبيلى (رئيس ديوان‏عالى کشور)، موسوى‏خوئينى‏ها (دادستان کل کشور)، مهدوى کنى (دبير جامعۀ روحانيت مبارز)، کروبى (دبير مجمع روحانيون مبارز)، سيد احمد خمينى و اعضاى دفتر امام حضور داشتند. پس از اين ديدار، حاضران براى مُهر و موم کردن دو پاکت وصيتنامه به مجلس شوراى اسلامى رفتند و در اتاق رياست مجلس، ابتدا آقاى مشکينى سخنانى ايراد کرد و سپس آقاى سيد احمد خمينى وصيتنامه را تحويل ايشان داد. مراسم مُهر و موم در حضور جمع انجام گرفت و نسخۀ مربوط به آستان قدس رضوى را آقايان مهدوى‏کنى، کروبى، توسلى و صانعى به مشهد مقدس بردند و نسخۀ سابق وصيتنامه که در مجلس خبرگان نگهدارى مى‏شد، به وسيلۀ آقاى سيد احمد خمينى، نزد امام ارسال گرديد.
زمان: تاريخ نگارش 26 بهمن 1361 / 1 جمادى‏الاول 1403
تاريخ بازبينى و اصلاح 19 آذر 1366
تاريخ قرائت 15 خرداد 1368
مکان: تهران، جماران
موضوع: وصيتنامۀ سياسى ـ الهى (پيام جاودانۀ امام خمينى به معاصرين و نسلهاى بعد از خويش)
مخاطب: ملت ايران، مسلمانان و مردم جهان و نسلهاى آينده
بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم
قالَ رسولُ‏اللّه‏ ـ صلَّى‏اللّه‏ عليه و آله و سلَّم: اِنّى تارکٌ فيکُمُ الثّقلَيْنِ کتابَ اللّه‏ِ و عترتى اهلَ بيتى؛ فإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوضَ.[i]
الحمدُللّه‏ و سُبحانَکَ؛ اللّهُمَّ صلِّ على محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ اسرارِ کتابِکَ الذى تجلّى فيه الأَحديّةُ بِجميعِ أسمائکَ حتّى المُسْتَأْثَرِ منها الّذى لايَعْلَمُهُ غَيرُک؛ و اللَّعنُ على ظالِميهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبيثةِ.[ii]
 
     و بعد، اينجانب مناسب مى‏دانم که شمه‏اى کوتاه و قاصر در باب «ثقلين» تذکر دهم؛ نه از حيث مقامات غيبى و معنوى و عرفانى، که قلم مثل منى عاجز است از جسارت در مرتبه‏اى که عرفان آن بر تمام دايرۀ وجود، از ملک تا ملکوت اعلى و از آنجا تا لاهوت[iii] و آنچه در فهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگويم ممتنع است؛[iv] و نه از آنچه بر بشريت گذشته است، از مهجور بودن از حقايق مقام والاى «ثقل اکبر» و «ثقل کبير»[v] که از هر چيز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر اين دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر که شمارش آن براى مثل منى ميسر نيست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب ديدم اشاره‏اى گذرا و بسيار کوتاه از آنچه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم.
     شايد جملۀ لَنْ يَفْتَرِقا حتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوض اشاره باشد بر اينکه بعد از وجود مقدس رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ هرچه بر يکى از اين دو گذشته است بر ديگرى گذشته است و مهجوريت هر يک مهجوريت ديگرى است، تا آنگاه که اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند. و آيا اين «حوض» مقام اتصال کثرت به وحدت است[vi] و اضمحلال قطرات در دريا است، يا چيز ديگر که به عقل و عرفان بشر راهى ندارد. و بايد گفت آن ستمى که از طاغوتيان بر اين دو وديعۀ رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلکه بر بشريت گذشته است که قلم از آن عاجز است.
     و ذکر اين نکته لازم است که حديث «ثقلين» متواتر[vii] بين جميع مسلمين است و [در] کتب اهل سنت از «صحاح ششگانه»[viii] تا کتب ديگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پيغمبر اکرم ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ به طور متواتر نقل شده است.[ix] و اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر بويژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و بايد همۀ مسلمانان که حجت بر آنان تمام است جوابگوى آن باشند؛ و اگر عذرى براى جاهلان بيخبر باشد براى علماى مذاهب نيست.
     اکنون ببينيم چه گذشته است بر کتاب خدا، اين وديعۀ الهى و ماترک پيامبر اسلام ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ مسائل أسف‏انگيزى که بايد براى آن خون گريه کرد، پس از شهادت حضرت على(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن کريم را وسيله‏اى کردند براى حکومتهاى ضد قرآنى؛ و مفسران حقيقى قرآن و آشنايان به حقايق را که سراسر قرآن را از پيامبر اکرم ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ دريافت کرده بودند و نداى اِنّى تارکٌ فيکُمُ الثقلان در گوششان بود با بهانه‏هاى مختلف و توطئه‏هاى از پيش تهيه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقيقت قرآن را ـ که براى بشريت تا ورود به حوض بزرگترين دستور
زندگانى مادى و معنوى بود و است ـ از صحنه خارج کردند؛ و بر حکومت عدل الهى ـ که يکى از آرمانهاى اين کتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان کشيدند و انحراف از دين خدا و کتاب و سنت الهى را پايه‏گذارى کردند، تا کار به جايى رسيد که قلم از شرح آن شرمسار است.
     و هرچه اين بنيان کج به جلو آمد کجيها و انحرافها افزون شد تا آنجا که قرآن کريم را که براى رشد جهانيان و نقطۀ جمع همۀ مسلمانان بلکه عائلۀ بشرى، از مقام شامخ احديت به کشف تام محمدى(ص)[x] تنزل کرد که بشريت را به آنچه بايد برسند برساند و اين وليدۀ «علم الاسماء»[xi] را از شرّ شياطين و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حکومت را به دست اولياءاللّه‏، معصومين ـ عليهم صلوات الاولين و الآخرين ـ بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشريت است بسپارند ـ چنان از صحنه خارج نمودند که گويى نقشى براى هدايت ندارد و کار به جايى رسيد که نقش قرآن به دست حکومتهاى جائر و آخوندهاى خبيثِ بدتر از طاغوتيان وسيله‏اى براى اقامۀ جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالى شد. و مع‏الأسف به دست دشمنان توطئه‏گر و دوستان جاهل، قرآن اين کتاب سرنوشت‏ساز، نقشى جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنکه بايد وسيلۀ جمع مسلمانان و بشريت و کتاب زندگى آنان باشد، وسيلۀ تفرقه و اختلاف گرديد و يا بکلى از صحنه خارج شد، که ديديم اگر کسى دم از حکومت اسلامى برمى‏آورد و از سياست، که نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ و قرآن و سنت مشحون آن است، سخن مى‏گفت گويى بزرگترين معصيت را مرتکب شده؛ و کلمۀ «آخوند سياسى» موازن با آخوند بى‏دين شده بود و اکنون نيز هست.
     و اخيراً قدرتهاى شيطانى بزرگ به وسيلۀ حکومتهاى منحرفِ خارج از تعليمات اسلامى، که خود را به دروغ به اسلام بسته‏اند، براى محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطانى ابرقدرتها قرآن را با خط زيبا طبع مى‏کنند و به اطراف مى‏فرستند
و با اين حيلۀ شيطانى قرآن را از صحنه خارج مى‏کنند. ما همه ديديم قرآنى را که محمدرضا خان پهلوى طبع کرد و عده‏اى را اغفال کرد و بعض آخوندهاى بيخبر از مقاصد اسلامى هم مداح او بودند. و مى‏بينيم که ملک فهد هر سال مقدار زيادى از ثروتهاى بى‏پايان مردم را صرف طبع قرآن کريم و محالّ تبليغاتِ مذهبِ ضد قرآنى مى‏کند و وهابيت، اين مذهب سراپا بى‏اساس و خرافاتى را ترويج مى‏کند؛ و مردم و ملتهاى غافل را سوق به سوى ابرقدرتها مى‏دهد و از اسلام عزيز و قرآن کريم براى هدم اسلام و قرآن بهره‏بردارى مى‏کند.
     ما مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پيرو مذهبى است که مى‏خواهد حقايق قرآنى، که سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلکه بشريت دم مى‏زند، از مقبره‏ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخۀ نجات دهندۀ بشر از جميع قيودى که بر پاى و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوى فنا و نيستى و بردگى و بندگى طاغوتيان مى‏کشاند نجات دهد.
     و ما مفتخريم که پيرو مذهبى هستيم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالى بوده، و اميرالمؤمنين على بن ابيطالب، اين بندۀ رها شده از تمام قيود، مأمور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است.
     ما مفتخريم که کتاب نهج‏البلاغه[xii] که بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترين کتاب رهايى‏بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى آن بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ما است.
     ما مفتخريم که ائمۀ معصومين، از على بن ابيطالب گرفته تا منجى بشر حضرت مهدى صاحب زمان ـ عليهم آلاف التحيات والسلام ـ که به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمۀ ما هستند.
     ما مفتخريم که ادعيۀ حياتبخش که او را «قرآن صاعد»[xiii] مى‏خوانند از ائمۀ
معصومين ما است. ما به «مناجات شعبانيۀ»[xiv] امامان و «دعاى عرفات»[xv] حسين بن على ـ عليهما السلام ـ و «صحيفۀ سجاديه» اين زبور آل محمد و «صحيفۀ فاطميه»[xvi] که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضيه است از ما است.
     ما مفتخريم که «باقرالعلوم»[xvii] بالاترين شخصيت تاريخ است و کسى جز خداى تعالى و رسول ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ و ائمۀ معصومين ـ عليهم‏السلام ـ مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، از ما است.
     و ما مفتخريم که مذهب ما «جعفرى» است که فقه ما که درياى بى‏پايان است، يکى از آثار اوست. و ما مفتخريم به همۀ ائمۀ معصومين ـ عليهم صلوات‏اللّه‏ ـ و متعهد به پيروى آنانيم.
     ما مفتخريم که ائمۀ معصومين ما ـ صلوات اللّه‏ و سلامه عليهم ـ در راه تعالى دين اسلام و در راه پياده کردن قرآن کريم که تشکيل حکومت عدل يکى از ابعاد آن است، در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازى حکومتهاى جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم که مى‏خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده کنيم و اقشار مختلفۀ ملت ما در اين راه بزرگِ سرنوشت‏ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا مى‏کنند.
     ما مفتخريم که بانوان و زنان پير و جوان و خرد و کلان در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کريم فعاليت دارند؛ و آنان که توان جنگ دارند، در آموزش نظامى که براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى از واجبات مهم است شرکت، و از محروميتهايى که توطئۀ دشمنان و ناآشنايى دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحميل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتى که دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى آخوندهاى بى‏اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند، خارج نموده‏اند؛ و آنان که توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندى که دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درمى‏آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب مى‏لرزاند، اشتغال دارند. و ما مکرر ديديم که زنان بزرگوارى زينب‏گونه ـ عليها سلام‏اللّه‏ ـ فرياد مى‏زنند که فرزندان خود را از دست داده و در راه خداى تعالى و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر؛ و مى‏دانند آنچه به دست آورده‏اند بالاتر از جنات نعيم است، چه رسد به متاع ناچيز دنيا.
     و ملت ما بلکه ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند به اينکه دشمنان آنان که دشمنان خداى بزرگ و قرآن کريم و اسلام عزيزند، درندگانى هستند که از هيچ جنايت و خيانتى براى مقاصد شوم جنايتکارانۀ خود دست نمى‏کشند و براى رسيدن به رياست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمى‏شناسند. و در رأس آنان امريکا اين تروريست بالذات دولتى است که سرتاسر جهان را به آتش کشيده و هم پيمان او صهيونيست جهانى[xviii] است که براى رسيدن به مطامع خود جناياتى مرتکب مى‏شود که قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خيال ابلهانۀ «اسرائيل بزرگ»![xix] آنان را به هر جنايتى مى‏کشاند. و ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند که دشمنان آنها حسين اردنى[xx] اين جنايت پيشۀ دوره‏گرد، و حسن[xxi] و حسنى مبارک[xxii] هم آخور با اسرائيل جنايتکارند و در راه خدمت به امريکا و اسرائيل از هيچ خيانتى به ملتهاى خود رويگردان نيستند. و ما مفتخريم که دشمن ما صدام عفلقى است که دوست و دشمنْ او را به جنايتکارى و نقض حقوق بين‏المللى و حقوق بشر مى‏شناسند و همه مى‏دانند که خيانتکارىِ او به ملت مظلوم عراق و شيخ‏نشينان خليج، کمتر از خيانت به ملت ايران نباشد.
     و ما و ملتهاى مظلوم دنيا مفتخريم که رسانه‏هاى گروهى و دستگاههاى تبليغات جهانى، ما و همۀ مظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتى که ابرقدرتهاى جنايتکار دستور مى‏دهند متهم مى‏کنند. کدام افتخار بالاتر و والاتر از اينکه امريکا با همۀ ادعاهايش و همۀ ساز و برگهاى جنگى‏اش و آنهمه دولتهاى سرسپرده‏اش و به دست داشتن ثروتهاى بى‏پايانِ ملتهاى مظلوم عقب‏افتاده و در دست داشتن تمام رسانه‏هاى گروهى، در مقابل ملت غيور ايران و کشور حضرت بقية‏اللّه‏ ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ آنچنان وامانده و رسوا شده است که نمى‏داند به که متوسل شود! و رو به هر کس مى‏کند جواب رد مى‏شنود! و اين نيست جز به مددهاى غيبى حضرت بارى تعالى ـ جلَّت عظمتُه ـ که ملتها را بويژه ملت ايران اسلامى را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهى به نور اسلام هدايت نموده.
     من اکنون به ملتهاى شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مى‏کنم که از اين راه مستقيم الهى که نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ کافر وابسته است، بلکه به صراطى که خداوند به آنها نصيب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پايدارْ پايبند بوده، و لحظه[اى] از شکر اين نعمت غفلت نکرده و دستهاى ناپاک عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجى و چه عمال داخلى بدتر از خارجى، تزلزلى در نيت پاک و ارادۀ آهنين آنان رخنه نکند؛ و بدانند که هرچه رسانه‏هاى گروهى عالم و قدرتهاى شيطانى غرب و شرق اشتلم مى‏زنند دليل بر قدرت الهى آنان است و خداوند بزرگ سزاى آنان را هم در اين عالم و هم در عوالم ديگر خواهد داد. «إنَّه ولىُّ النِّعَم و بِيَدِه ملکوتُ کلِّ شىءٍ».
     و با کمال جِد و عجز از ملتهاى مسلمان مى‏خواهم که از ائمۀ اطهار و فرهنگ سياسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و دل و جانفشانى و نثار عزيزان پيروى کنند. از آن جمله دست از فقه سنتى که بيانگر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است، چه احکام اوليه و چه ثانويه[xxiii] که هر دو مکتب فقه اسلامى است، ذره‏اى منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمى انحرافى، مقدمۀ سقوط مذهب و احکام اسلامى و حکومت عدل الهى است. و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت که بيانگر سياسى نماز است هرگز غفلت نکنند، که اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالى بر جمهورى اسلامى ايران است. و از آن جمله مراسم عزادارى ائمۀ اطهار و بويژه سيد مظلومان و سرور شهيدان، حضرت ابى‏عبداللّه‏ الحسين ـ صلوات وافر الهى و انبيا و ملائکة‏اللّه‏ و صلحا بر روح بزرگ حماسى او باد ـ هيچ‏گاه غفلت نکنند. و بدانند آنچه دستور ائمه ـ عليهم‏السلام ـ براى بزرگداشت اين حماسۀ تاريخى اسلام است و آنچه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است، تمام فرياد قهرمانانۀ ملتها است بر سردمداران ستم‏پيشه در طول تاريخ الى الابد. و مى‏دانيد که لعن و نفرين و فرياد از بيداد بنى‏اميه ـ لعنة‏اللّه‏ عليهم ـ با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده‏اند، فرياد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن اين فرياد ستم‏شکن است.
     و لازم است در نوحه‏ها و اشعار مرثيه و اشعار ثناى از ائمۀ حق ـ عليهم سلام‏اللّه‏ ـ به طور کوبنده فجايع و ستمگريهاى ستمگران هر عصر و مصر يادآورى شود؛ و در اين عصر که عصر مظلوميت جهان اسلام به دست امريکا و شوروى و ساير وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، اين خائنين به حرم بزرگ الهى ـ لعنة‏اللّه‏ و ملائکته و رسله عليهم ـ است به طور کوبنده يادآورى و لعن و نفرين شود. و همه بايد بدانيم که آنچه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسى است که حافظ ملّيت مسلمين، بويژه شيعيان ائمۀ اثنى عشر ـ عليهم صلوات اللّه‏ و سلم ـ [است].
     و آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصيت سياسى ـ الهى اينجانب اختصاص به ملت عظيم‏الشأن ايران ندارد، بلکه توصيه به جميع ملل اسلامى و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مى‏باشد.
     از خداوند ـ عزوجل ـ عاجزانه خواهانم که لحظه‏اى ما و ملت ما را به خود واگذار نکند و از عنايات غيبى خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگان عزيز لحظه[اى] دريغ نفرمايد.
روح اللّه‏ الموسوى الخمينى
 
 
بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم
     اهميت انقلاب شکوهمند اسلامى که دستاورد ميليونها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد آن و آسيب ديدگان عزيز، اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليونها مسلمانان و مستضعفان جهان است، به قدرى است که ارزيابى آن از عهدۀ قلم و بيان والاتر و برتر است. اينجانب، روح‏اللّه‏ موسوى خمينى که از کرم عظيم خداوند متعال با همۀ خطايا مأيوس نيستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگى به کرم کريم مطلق است، به عنوان يک نفر طلبۀ حقير که همچون ديگر برادران ايمانى اميد به اين انقلاب و بقاى دستاوردهاى آن و به ثمر رسيدن هرچه بيشتر آن دارم، به عنوان وصيت به نسل حاضر و نسلهاى عزيز آينده مطالبى هر چند تکرارى عرض مى‏نمايم. و از خداوند بخشاينده مى‏خواهم که خلوص نيت در اين تذکرات عنايت فرمايد.
     1) ما مى‏دانيم که اين انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ کوتاه کرد، با تأييدات غيبى الهى پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناى خداوند امکان نداشت يک جمعيت 36 ميليونى با آن تبليغات ضداسلامى و ضد روحانى خصوص در اين صد سال اخير و با آن تفرقه‏افکنيهاى بيحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس و محافل ضداسلامى و ضدملى به صورت مليّت، و آنهمه شعرها و بذله‏گوييها، و آنهمه مراکز عياشى و فحشا و قمار و مسکرات و مواد مخدره که همه و همه براى کشيدن نسل جوان فعال که بايد در راه پيشرفت و تعالى و ترقى ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد و بى‏تفاوتى در پيشامدهاى خائنانه، که به دست شاه فاسد و پدر بى‏فرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشى که از طرف سفارتخانه‏هاى قدرتمندان بر ملت تحميل مى‏شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراکز آموزشى که مقدرات کشور به دست آنان سپرده مى‏شد، با به کار گرفتن معلمان و استادان غربزده يا شرقزدۀ صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامى بلکه ملى صحيح، با نام «مليت» و «ملى‏گرايى»،[xxiv] گرچه در بين آنان مردانى متعهد و دلسوز بودند، لکن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان کار مثبتى نمى‏توانستند انجام دهند و با اينهمه و دهها مسائل ديگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشيدن روحانيان و با قدرت تبليغاتْ به انحراف فکرى کشيدن بسيارى از آنان، ممکن نبود اين ملت با اين وضعيت يکپارچه قيام کنند و در سرتاسر کشور با ايدۀ واحد و فرياد «اللّه‏ اکبر» و فداکاريهاى حيرت‏آور و معجزه‏آسا تمام قدرتهاى داخل و خارج را کنار زده و خودْ مقدرات کشور را به دست گيرد. بنابراين شک نبايد کرد که انقلاب اسلامى ايران از همۀ انقلابها جدا است: هم در پيدايش و هم در کيفيت مبارزه و هم در انگيزۀ انقلاب و قيام. و ترديد نيست که اين يک تحفۀ الهى و هديۀ غيبى بوده که از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارتزده عنايت شده است.
 
     2) اسلام و حکومت اسلامى پديدۀ الهى است که با به کار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين مى‏کند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگريها و چپاولگريها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. و مکتبى است که برخلاف مکتبهاى غيرتوحيدى، در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سياسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هيچ نکته، ولو بسيار ناچيز که در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است؛ و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشيده است. اينک که به توفيق و تأييد خداوند، جمهورى اسلامى با دست تواناى ملت متعهد پايه‏ريزى شده، و آنچه در اين حکومت اسلامى مطرح است اسلام و احکام مترقى آن است، بر ملت عظيم‏الشأن ايران است که در تحقق محتواى آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، که انبياى عظام از آدم ـ عليه السلام ـ تا خاتم‏النبيين ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ در راه آن کوشش و فداکارى جانفرسا نموده‏اند و هيچ مانعى آنان را از اين فريضۀ بزرگ بازنداشته؛ و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمۀ اسلام ـ عليهم صلوات اللّه‏ ـ با کوششهاى توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشيده‏اند. و امروز بر ملت ايران، خصوصاً، و بر جميع مسلمانان، عموماً، واجب است اين امانت الهى را که در ايران به طور رسمى اعلام شده و در مدتى کوتاه نتايج عظيمى به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاىآن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمايند. و اميد است که پرتو نور آن بر تمام کشورهاى اسلامى تابيدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با يکديگر تفاهم در اين امر حياتى نمايند، و دست ابرقدرتهاى عالمخوار و جنايتکاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان کوتاه نمايند.
 
     اينجانب که نفسهاى آخر عمر را مى‏کشم به حسب وظيفه، شطرى از آنچه در حفظ و بقاى اين وديعۀ الهى دخالت دارد و شطرى از موانع و خطرهايى که آن را تهديد مى‏کنند، براى نسل حاضر و نسلهاى آينده عرض مى‏کنم و توفيق و تأييد همگان را از درگاه پروردگار عالميان خواهانم.
 
     الف ـ بى‏ترديد رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پيروزى است؛ و رمز پيروزى را ملت مى‏داند و نسلهاى آينده در تاريخ خواهند خواند که دو رکن اصلى آن: انگيزۀ الهى و مقصد عالى حکومت اسلامى؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براى همان انگيزه و مقصد.
     اينجانب به همۀ نسلهاى حاضر و آينده وصيت مى‏کنم که اگر بخواهيد اسلام و حکومت اللّه‏ برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، اين انگيزۀ الهى را که خداوند تعالى در قرآن کريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد؛ و در مقابل اين انگيزه که رمز پيروزى و بقاى آن است، فراموشى هدف و تفرقه و اختلاف است. بى‏جهت نيست که بوقهاى تبليغاتى در سراسر جهان و وليده‏هاى بومى آنان تمام توان خود را صرف شايعه‏ها و دروغهاى تفرقه‏افکن نموده‏اند و ميلياردها دلار براى آن صرف مى‏کنند. بى انگيزه نيست سفرهاى دائمى مخالفان جمهورى اسلامى به منطقه. و مع‏الأسف در بين آنان از سردمداران و حکومتهاى بعض کشورهاى اسلامى، که جز به منافع شخص خود فکر نمى‏کنند و چشم و گوش بسته تسليم امريکا هستند ديده مى‏شود؛ و بعض از روحانى نماها نيز به آنان ملحقند.
     امروز و در آتيه نيز آنچه براى ملت ايران ومسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثى کردن تبليغات تفرقه افکنِ خانه برانداز است. توصيۀ اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است که در مقابل اين توطئه‏ها عکس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممکن افزايش دهند و کفار و منافقان را مأيوس نمايند.
 
     ب ـ از توطئه‏هاى مهمى که در قرن اخير، خصوصاً در دهه‏هاى معاصر، و بويژه پس از پيروزى انقلاب آشکارا به چشم مى‏خورد، تبليغات دامنه‏دار با ابعاد مختلف براى مأيوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ايران از اسلام است. گاهى ناشيانه و با صراحت به اينکه احکام اسلام که 1400 سال قبل وضع شده است نمى‏تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند، يا آنکه اسلام يک دين ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است، و در عصر حاضر نمى‏شود کشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن کناره گيرند، و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهى موذيانه و شيطنت‏آميز به گونۀ طرفدارى از قداست اسلام که اسلام و ديگر اديان الهى سر و کار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايى و دعوت به ترک دنيا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعيه که انسان را به خداى تعالى نزديک و از دنيا دور مى‏کند، و حکومت و سياست و سررشته‏دارى برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است، چه اينها تمام براى تعمير دنيا است و آن مخالف مسلک انبياى عظام است! و مع‏الأسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متدينان بيخبر از اسلام تأثير گذاشته که حتى دخالت در حکومت و سياست را به مثابۀ يک گناه و فسق مى‏دانستند و شايد بعضى بدانند! و اين فاجعۀ بزرگى است که اسلام مبتلاى به آن بود.
     گروه اول که بايد گفت از حکومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود را به بى‏اطلاعى مى‏زنند. زيرا اجراىقوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيرى از ستمگرى و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع کجرويها، و آزادى بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودکفايى و جلوگيرى از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزيرات[xxv] بر ميزان عدل براى جلوگيرى از فساد و تباهى يک جامعه، و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل، چيزهايى نيست که با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود. اين دعوى به مثابۀ آن است که گفته شود قواعد عقلى و رياضى در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاى آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعى بايد جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل بايد جلوگيرى شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده! و ادعاى آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است ـ همان سان که محمدرضا پهلوى مخلوع مى‏گفت که اينان مى‏خواهند با چهارپايان در اين عصر سفر کنند ـ يک اتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهاى پيشرفته که در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ‏گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد بلکه علم و صنعت مورد تأکيد اسلام و قرآن مجيد است. و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنى است که بعضى روشنفکران حرفه‏اى مى‏گويند که آزادى در تمام منکرات و فحشا حتى همجنس‏بازى و از اين قبيل، تمام اديان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقليد کورکورانه آن را ترويج مى‏کنند.
     و اما طايفۀ دوم که نقشۀ موذيانه دارند و اسلام را از حکومت و سياست جدا مى‏دانند. بايد به اين نادانان گفت که قرآن کريم و سنت رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ آنقدر که در حکومت و سياست احکام دارند در ساير چيزها ندارند؛ بلکه بسيار از احکام عبادى اسلام، عبادى ـ سياسى است که غفلت از آنها اين مصيبتها را به بار آورده. پيغمبر اسلام (ص) تشکيل حکومت داد مثل ساير حکومتهاى جهان لکن با انگيزۀ بسط عدالت اجتماعى. و خلفاى اول اسلامى حکومتهاى وسيع داشته‏اند و حکومت على‏بن ابيطالب ـ عليه‏السلام ـ نيز با همان انگيزه، به طور وسيعتر و گسترده‏تر از واضحات تاريخ است. و پس از آن بتدريج حکومت به اسم اسلام بوده؛ و اکنون نيز مدعيان حکومت اسلامى به پيروى از اسلام و رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ بسيارند.
     اينجانب در اين وصيتنامه با اشاره مى‏گذرم، ولى اميد آن دارم که نويسندگان و جامعه‏شناسان و تاريخ‏نويسان، مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مى‏شود که انبيا ـ عليهم‏السلام ـ به معنويات کار دارند و حکومت و سررشته‏دارى دنيايى مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مى‏کردند و ما نيز بايد چنين کنيم، اشتباه تأسف‏آورى است که نتايج آن به تباهى کشيدن ملتهاى اسلامى و باز کردن راه براى استعمارگران خونخوار است، زيرا آنچه مردود است حکومتهاى شيطانى و ديکتاتورى و ستمگرى است که براى سلطه‏جويى و انگيزه‏هاى منحرف و دنيايى که از آن تحذير نموده‏اند؛ جمع‏آورى ثروت و مال و قدرت‏طلبى و طاغوت گرايى است و بالاخره دنيايى است که انسان را از حق تعالى غافل کند. و اما حکومت حق براى نفع مستضعفان و جلوگيرى از ظلم و جور و اقامۀ عدالت اجتماعى، همان است که مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيم‏الشأن اسلام ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ و اوصياىبزرگوارش براى آن کوشش مى‏کردند؛ از بزرگترين واجبات و اقامۀ آن از والاترين عبادات است، چنانچه سياست سالم که در اين حکومتها بوده از امور لازمه است. بايد ملت بيدار و هوشيار ايران با ديد اسلامى اين توطئه‏ها را خنثى نمايند. و گويندگان و نويسندگان متعهد به کمک ملت برخيزند و دست شياطين توطئه‏گر را قطع نمايند.
 
     ج ـ و از همين قماش توطئه‏ها و شايد موذيانه‏تر، شايعه‏هاى وسيع در سطح کشور، و در شهرستانها بيشتر، بر اينکه جمهورى اسلامى هم کارى براى مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداکارى کردند که از رژيم ظالمانۀ طاغوت رهايى يابند، گرفتار يک رژيم بدتر شدند! مستکبران مستکبرتر و مستضعفان مستضعف‏تر شدند! زندانها پر از جوانان که اميد آتيۀ کشور است مى‏باشد و شکنجه‏ها از رژيم سابق بدتر و غيرانسانيتر است! هر روز عده‏اى را اعدام مى‏کنند به اسم اسلام! و اى کاش اسم اسلام روى اين جمهورى نمى‏گذاشتند! اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است! مردم در رنج و
زحمت و گرانى سرسام‏آور غوطه مى‏خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمى کمونيستى هدايت مى‏کنند! اموال مردم مصادره مى‏شود و آزادى در هر چيز از ملت سلب شده! و بسيارى ديگر از اين قبيل امور که با نقشه اجرا مى‏شود. و دليل آنکه نقشه و توطئه در کار است آنکه هرچند روز يک امر در هر گوشه و کنار و در هر کوى و برزن سر زبانها مى‏افتد؛ در تاکسيها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مى‏شود؛ و يکى که قدرى کهنه شد يکى ديگر معروف مى‏شود. و مع‏الأسف بعض روحانيون که از حيله‏هاى شيطانى بيخبرند با تماس يکى ـ دو نفر از عوامل توطئه گمان مى‏کنند مطلب همان است. و اساس مسأله آن است که بسيارى از آنان که اين مسائل را مى‏شنوند و باور مى‏کنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاى جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاريهاى عظيم اجتناب‏ناپذير آن ندارند ـ چنانچه اطلاع صحيح از تحولاتى که همه به سود اسلام است ندارند ـ و چشم بسته و بيخبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته‏اند.
     اينجانب توصيه مى‏کنم که قبل از مطالعۀ وضعيت کنونى جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامى ايران با ساير انقلابات و قبل از آشنايى با وضعيت کشورها و ملتهايى که در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مى‏گذشته است، و قبل از توجه به گرفتاريهاى اين کشور طاغوتزده از ناحيۀ رضاخان و بدتر از آن محمدرضا که در طول چپاولگريهايشان براى اين دولت به ارث گذاشته‏اند، از وابستگيهاى عظيم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه‏ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراکز عياشى و مغازه‏هاى مسکرات فروشى و ايجاد بى‏بندوبارى در تمام شئون زندگى و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستانها و دانشگاهها و اوضاع سينماها و عشرتکده‏ها و وضعيّت جوانها و زنها و وضعيت روحانيون و متديّنين و آزاديخواهان متعهّد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت و رسيدگى به پروندۀ اعدام شدگان و محکومان به حبس و رسيدگى به زندانها و کيفيت عملکرد متصديان و رسيدگى به مال سرمايه‏داران و زمينخواران بزرگ و محتکران و گرانفروشان و رسيدگى به دادگستريها و دادگاههاى انقلاب و مقايسه با وضع سابق دادگسترى و قضات و رسيدگى به حال نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاى دولت و استاندارها و ساير مأمورين که در اين زمان آمده‏اند و مقايسه با زمان سابق و رسيدگى به عملکرد دولت و جهاد سازندگى در روستاهاى محروم از همۀ مواهب حتى آب آشاميدنى و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفتن گرفتارى به جنگ تحميلى و پيامدهاى آن از قبيل آوارگان ميليونى و خانواده‏هاى شهدا و آسيب‏ديدگان در جنگ و آوارگان ميليونى افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادى و توطئه‏هاى پى در پى امريکا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه کنيد فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتياج و قاضى شرع) و هرج و مرجهايى که از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتى دوستان نادان در دست اجرا است و دهها مسائل ديگر، تقاضا اين است که قبل از آشنايى به مسائل، به اشکالتراشى و انتقاد کوبنده و فحاشى برنخيزيد؛ و به حال اين اسلام غريب که پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده‏ها امروز طفلى تازه‏پا و وليده‏اى است محفوف به دشمنهاى خارج و داخل، رحم کنيد. و شما اشکالتراشان به فکر بنشينيد که آيا بهتر نيست به جاى سرکوبى به اصلاح و کمک بکوشيد؛ و به جاى طرفدارى از منافقان و ستمگران و سرمايه‏داران و محتکران بى‏انصاف از خدا بيخبر، طرفدار مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد؛ و به جاى گروههاى آشوبگر و تروريستهاى مفسد و طرفدارى غيرمستقيم از آنان، توجهى به ترور شدگان از روحانيون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد؟
     اينجانب هيچ گاه نگفته و نمى‏گويم که امروز در اين جمهورى به اسلام بزرگ با همۀ ابعادش عمل مى‏شود و اشخاصى از روى جهالت و عقده و بى‏انضباطى برخلاف مقررات اسلام عمل نمى‏کنند؛ لکن عرض مى‏کنم که قوۀ مقننه و قضاييه و اجراييه با زحمات جانفرسا کوشش در اسلامى کردن اين کشور مى‏کنند و ملتِ دهها ميليونى نيز طرفدار و مددکار آنان هستند؛ و اگر اين اقليت اشکالتراش و کارشکن به کمک بشتابند، تحقق اين آمال آسانتر و سريعتر خواهد بود. و اگر خداى نخواسته اينان به خود نيايند، چون تودۀ ميليونى بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انسانى ـ اسلامى به خواست خداوند متعال جامۀ عمل به طور چشمگير خواهد پوشيد و کجروان و اشکالتراشان در مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند.
     من با جرأت مدعى هستم که ملت ايران و تودۀ ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ و کوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن على ـ صلوات اللّه‏ و سلامه عليهما ـ مى‏باشند. آن حجاز که در عهد رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمى‏کردند و با بهانه‏هايى به جبهه نمى‏رفتند، که خداوند تعالى در سورۀ «توبه» با آياتى آنها را توبيخ فرموده و وعدۀ عذاب داده است.[xxvi] و آنقدر به ايشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرين فرمودند.[xxvii] و آن اهل عراق و کوفه که با اميرالمؤمنين آنقدر بدرفتارى کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکايات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاريخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سيدالشهدا ـ عليه‏السلام ـ آن شد که شد. و آنان که در شهادت دستْ آلوده نکردند، يا گريختند از معرکه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. اما امروز مى‏بينيم که ملت ايران از قواى مسلح نظامى و انتظامى و سپاه و بسيج تا قواى مردمى از عشاير و داوطلبان و از قواى در جبهه‏ها و مردم پشت جبهه‏ها، با کمال شوق و اشتياق چه فداکاريها مى‏کنند و چه حماسه‏ها مى‏آفرينند. و مى‏بينيم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهاى ارزنده مى‏کنند. و مى‏بينيم که بازماندگان شهدا و آسيب ديدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره‏هاى حماسه‏آفرين و گفتار و کردارى مشتاقانه و اطمينان بخش با ما و شما روبه‏رو مى‏شوند. و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان. در صورتى که نه در محضر مبارک رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات اللّه‏ عليه. و انگيزۀ آنان ايمان و اطمينان به غيب است. و اين رمز موفقيت و پيروزى در ابعاد مختلف است. و اسلام بايد افتخار کند که چنين فرزندانى تربيت نموده، و ما همه مفتخريم که در چنين عصرى و در پيشگاه چنين ملتى مى‏باشيم.
     و اينجانب در اينجا يک وصيت به اشخاصى که به انگيزۀ مختلف با جمهورى اسلامى مخالفت مى‏کنند و به جوانان، چه دختران و چه پسرانى که مورد بهره‏بردارى منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شده‏اند مى‏نمايم، که بيطرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشينيد و تبليغات آنان که مى‏خواهند جمهورى اسلامى ساقط شود و کيفيت عمل آنان و رفتارشان با توده‏هاى محروم و گروهها و دولتهايى که از آنان پشتيبانى کرده و مى‏کنند و گروهها و اشخاصى که در داخل به آنان پيوسته و از آنان پشتيبانى مى‏کنند و اخلاق و رفتارشان در بين خود و هوادارانشان و تغيير موضعهايشان در پيشامدهاى مختلف را، با دقت و بدون هواى نفس بررسى کنيد، و مطالعه کنيد حالات آنان که در اين جمهورى اسلامى به دست منافقان و منحرفان شهيد شدند، و ارزيابى کنيد بين آنان و دشمنانشان؛ نوارهاى اين شهيدان تا حدى در دست و نوارهاى مخالفان شايد در دست شماها باشد، ببينيد کدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.
     برادران! شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمى‏خوانيد. ممکن است پس از من بخوانيد در آن وقت من نزد شما نيستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براى کسب مقام و قدرتى با قلبهاى جوان شما بازى کنم. من براى آنکه شما جوانان شايسته‏اى هستيد علاقه دارم که جوانى خود را در راه خداوند و اسلام عزيز و جمهورى اسلامى صرف کنيد تا سعادت هر دو جهان را دريابيد. و از خداوند غفور مى‏خواهم که شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت کند و از گذشتۀ ما و شما با رحمت واسعۀ خود بگذرد. شماها نيز در خلوتها از خداوند همين را بخواهيد، که او هادى و رحمان است.
     و يک وصيت به ملت شريف ايران و ساير ملتهاى مبتلا به حکومتهاى فاسد و دربند قدرتهاى بزرگ مى‏کنم؛ اما به ملت عزيز ايران توصيه مى‏کنم که نعمتى که با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسدارى نماييد و در راه آن، که نعمتى عظيم الهى و امانت بزرگ خداوندى است کوشش کنيد و از مشکلاتى که در اين صراط مستقيم پيش مى‏آيد نهراسيد که إن تَنْصروااللّه‏ يَنْصُرْکم و يُثَبِّتْ اَقدامَکم.[xxviii] و در مشکلات دولت جمهورى اسلامى با جان و دل شريک و در رفع آنها کوشا باشيد، و دولت و مجلس را از خود بدانيد، و چون محبوبى گرامى از آن نگهدارى کنيد.
     و به مجلس و دولت و دست‏اندرکاران توصيه مى‏نمايم که قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزارى به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان که نور چشمان ما و اولياى نعم همه هستند و جمهورى اسلامى رهاورد آنان و با فداکاريهاى آنان تحقق پيدا کرد و بقاىآن نيز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد و حکومتهاى طاغوتى را که چپاولگرانى بى‏فرهنگ و زورگويانى تهى مغز بودند و هستند را هميشه محکوم نماييد، البته با اعمال انسانى که شايسته براى يک حکومت اسلامى است.
     و اما به ملتهاى اسلامى توصيه مى‏کنم که از حکومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ايران الگو بگيريد و حکومتهاى جائر خود را در صورتى که به خواست ملتها که خواست ملت ايران است سر فرود نياوردند، با تمام قدرت به
جاى خود بنشانيد، که مايۀ بدبختى مسلمانان، حکومتهاى وابستۀ به شرق و غرب مى‏باشند. و اکيداً توصيه مى‏کنم که به بوقهاى تبليغاتى مخالفان اسلام و جمهورى اسلامى گوش فرا ندهيد که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بيرون کنند که منافع ابرقدرتها تأمين شود.
 
     د ـ از نقشه‏هاى شيطانىِ قدرتهاى بزرگ استعمار و استثمارگر که سالهاى طولانى در دست اجرا است و در کشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهاى مختلف دنباله‏گيرى شد، به انزواکشاندن روحانيت است؛ که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبى و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتک حرمات و اعدام و امثال آن، و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهاى ديگر که يکى از آنها ايجاد عداوت بين دانشگاهيان و روحانيان بود، که تبليغات وسيعى در اين زمينه شد؛ و مع‏الأسف به واسطۀ بيخبرى هر دو قشر از توطئۀ شيطانى ابرقدرتها نتيجۀ چشمگيرى گرفته شد. از يک طرف، از دبستانها تا دانشگاهها کوشش شد که معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساى دانشگاهها از بين غربزدگان يا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به کار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند که قشر مؤثر را که در آتيه حکومت را به دست مى‏گيرند، از کودکى تا نوجوانى و تا جوانى طورى تربيت کنند که از اديان مطلقاً، و اسلام بخصوص، و از وابستگان به اديان خصوصاً روحانيون و مبلغان، متنفر باشند. و اينان را عمال انگليس در آن زمان، و طرفدار سرمايه‏داران و زمينخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالى در بعد از آن معرفى مى‏نمودند. و از طرف ديگر، با تبليغات سوء، روحانيون و مبلغان و متدينان را از دانشگاه و دانشگاهيان ترسانيده و همه را به بى‏دينى و بى‏بند و بارى و مخالف با مظاهر اسلام و اديان متهم مى‏نمودند. نتيجه آنکه دولتمردانْ مخالف اديان و اسلام و روحانيون و متدينان باشند؛ و توده‏هاى مردم که علاقه به دين و روحانى
دارند مخالف دولت و حکومت و هر چه متعلق به آن است باشند، و اختلاف عميق بين دولت و ملت و دانشگاهى و روحانى راه را براى چپاولگران آنچنان باز کند که تمام شئون کشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخاير ملت در جيب آنان سرازير شود، چنانچه ديديد به سر اين ملت مظلوم چه آمد، و مى‏رفت که چه آيد.
     اکنون که به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت ـ از روحانى و دانشگاهى تا بازارى و کارگر و کشاورز و ساير قشرها ـ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شکستند و کشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصيۀ اينجانب آن است که نسل حاضر و آينده غفلت نکنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر با روحانيان و طلاب علوم اسلامى پيوند دوستى و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشه‏ها و توطئه‏هاى دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنکه فرد يا افرادى را ديدند که با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بين آنان افکند او را ارشاد و نصيحت نمايند؛ و اگر تأثير نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه ريشه دواند که سرچشمه را به آسانى مى‏توان گرفت. و مخصوصاً اگر در اساتيد کسى پيدا شد که مى‏خواهد انحراف ايجاد کند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و کلاس خود طرد کنند. و اين توصيه بيشتر متوجه روحانيون و محصلين علوم دينى است. و توطئه‏ها در دانشگاهها از عمق ويژه‏اىبرخوردار است و هر قشر محترم که مغز متفکر جامعه هستند بايد مواظب توطئه‏ها باشند.
 
     ه ـ از جمله نقشه‏ها که مع‏الأسف تأثير بزرگى در کشورها و کشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادى به جا مانده، بيگانه نمودن کشورهاى استعمار زده از خويش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوريکه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله‏گاه عالم دانستند و وابستگى به يکى از دو قطب را از فرائض غيرقابل اجتناب معرفى نمودند! و قصۀ اين امر غم‏انگيز، طولانى و ضربه‏هايى که از آن خورده و اکنون نيز مى‏خوريم کشنده و کوبنده است.
     و غم‏انگيزتر اينکه آنان ملتهاى ستمديدۀ زير سلطه را در همه چيز عقب نگه‏داشته و کشورهايى مصرفى بار آوردند و به‏قدرى ما را از پيشرفتهاى خود و قدرتهاى شيطانى‏شان ترسانده‏اند که جرأت دست زدن به هيچ ابتکارى نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم. و اين پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده که در هيچ امرى به فکر و دانش خود اتکا نکنيم و کورکورانه از شرق و غرب تقليد نماييم بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرقزدۀ بى‏فرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومى ما را سرکوب و مأيوس نموده و مى‏نمايند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج کرده و با مداحى و ثناجويى آنها را به خورد ملتها داده و مى‏دهند. فى‏المثل، اگر در کتاب يا نوشته يا گفتارى چند واژۀ فرنگى باشد، بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذيرفته، و گوينده و نويسندۀ آن را دانشمند و روشنفکر به حساب مى‏آورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگريم اگر با واژۀ غربى و شرقى اسم‏گذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب، و اگر واژه‏هاى بومى خودى به کار رود مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربى داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودى دارند سر به زير و عقب افتاده‏اند. خيابانها، کوچه‏ها، مغازه‏ها، شرکتها، داروخانه‏ها، کتابخانه‏ها، پارچه‏ها، و ديگر متاعها، هرچند در داخل تهيه شده بايد نام خارجى داشته باشد تا مردم از آن راضى و به آن اقبال کنند. فرنگى مآبى از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن و پيشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودى، کهنه‏پرستى و عقب افتادگى است. در هر مرض و کسالتى ولو جزئى و قابل علاج در داخل، بايد به خارج رفت و دکترها و اطباى دانشمند خود را محکوم و مأيوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امريکا و مسکو افتخارى پر ارزش و رفتن به حج و ساير اماکن متبرکه کهنه‏پرستى و عقب‏ماندگى است. بى‏اعتنايى به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانه‏هاى روشنفکرى و تمدن، و در مقابل، تعهد به اين امور نشانۀ عقب‏ماندگى و کهنه پرستى است.
     اينجانب نمى‏گويم ما خود همه چيز داريم؛ معلوم است ما را در طول تاريخِ نه چندان دور خصوصاً، و در سده‏هاى اخير از هر پيشرفتى محروم کرده‏اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوى خصوصاً، و مراکز تبليغاتى عليه دستاوردهاى خودى و نيز خودْ کوچک‏ديدنها و يا ناچيزديدنها، ما را از هر فعاليتى براى پيشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقۀ جوان، به اقسام اجناس وارداتى از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازيهاى کودکانه و به مسابقه کشاندن خانواده‏ها و مصرفى بار آوردن هر چه بيشتر، که خود داستانهاى غم‏انگيز دارد، و سرگرم کردن و به تباهى کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکده‏ها، و دهها از اين مصائب حساب شده، براى عقب نگهداشتن کشورهاست. من وصيت دلسوزانه و خادمانه مى‏کنم به ملت عزيز که اکنون که تا حدود بسيار چشمگيرى از بسيارى از اين دامها نجات يافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و ابتکار برخاسته و ديديم که بسيارى از کارخانه‏ها و وسايل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها که گمان نمى‏رفت متخصصين ِ ايران قادر به راه انداختن کارخانه‏ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوى غرب يا شرق دراز کرده بوديم که متخصصين آنان اينها را به راه اندازند، در اثر محاصرۀ اقتصادى و
جنگ تحميلى، خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمتهاى ارزانتر عرضه کرده و رفع احتياج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهيم مى‏توانيم.
     بايد هوشيار و بيدار و مراقب باشيد که سياست‏بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه‏هاى شيطانى شما را به سوى اين چپاولگران بين‏المللى نکشند؛ و با ارادۀ مصمم و فعاليت و پشتکار خود به رفع وابستگيها قيام کنيد.
     و بدانيد که نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و امريکا و شوروى کم ندارد و اگر خودىِ خود را بيابد و يأس را از خود دور کند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه کار و ساختن همه چيز را دارد. و آنچه انسانهاى شبيه به اينان به آن رسيده‏اند شما هم خواهيد رسيد به شرط اتکال به خداوند تعالى و اتکا به نفس، و قطع وابستگى به ديگران و تحمل سختيها براى رسيدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطۀ اجانب.
     و بر دولتها و دست اندرکاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آينده که از متخصصين خود قدردانى کنند و آنان را با کمکهاى مادى و معنوى تشويق به کار نمايند و از ورود کالاهاى مصرف‏ساز و خانه برانداز جلوگيرى نمايند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند.
     و از جوانان، دختران و پسران، مى‏خواهم که استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را، ولو با تحمل زحمت و رنج، فداى تجملات و عشرتها و بى بند و باريها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمال بى‏وطن به شما عرضه مى‏شود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهى شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپيدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگى کشيدنتان و مصرفى نمودن ملت و کشورتان به چيز ديگر فکر نمى‏کنند؛ و مى‏خواهند با اين وسايل و امثال آن شما را عقب مانده، و به اصطلاح آنان «نيمه وحشى» نگه دارند.
     و ـ از توطئه‏هاى بزرگ آنان، چنانچه اشاره شد و کراراً تذکر داده‏ام، به دست گرفتن مراکز تعليم و تربيت خصوصاً دانشگاهها است که مقدرات کشورها در دست محصولات آنها است. روش آنان با روحانيون و مدارس علوم اسلامى فرق دارد با روشى که در دانشگاهها و دبيرستانها دارند. نقشۀ آنان برداشتن روحانيون از سر راه و منزوى کردن آنان است؛ يا با سرکوبى و خشونت و هتاکى که در زمان رضاخان عمل شد ولى نتيجۀ معکوس گرفته شد؛ يا با تبليغات و تهمتها و نقشه‏هاى شيطانى براى جدا کردن قشر تحصيلکرده و به اصطلاح روشنفکر که اين هم در زمان رضاخان عمل مى‏شد و در رديف فشار و سرکوبى بود؛ و در زمان محمدرضا ادامه يافت بدون خشونت ولى موذيانه.
     و اما در دانشگاه نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاى خودى منحرف کنند و به سوى شرق يا غرب بکشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنها هرچه مى‏خواهند انجام دهند. اينان کشور را به غارتزدگى و غربزدگى بکشانند و قشر روحانى با انزوا و منفوريت و شکست قادر بر جلوگيرى نباشد. و اين بهترين راه است براى عقب نگهداشتن و غارت کردن کشورهاى تحت سلطه، زيرا براى ابرقدرتها بى‏زحمت و بى‏خرج و در جوامع ملى بى‏سر و صدا، هر چه هست به جيب آنان مى‏ريزد.
     پس اکنون که دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاکسازى است، بر همۀ ما لازم است با متصديان کمک کنيم و براى هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف کشيده شود؛ و هر جا انحرافى به چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن کوشيم. و اين امر حياتى بايد در مرحلۀ اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد که نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است.
     و اينجانب به همۀ نوجوانان و جوانان در مرحلۀ اول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلۀ دوم، و به دولتمردان و روشنفکران دلسوز براى کشور در مرحلۀ بعد وصيت مى‏کنم که در اين امر مهم که کشورتان را از آسيب نگه مى‏دارد، با جان و دل کوشش کنيد و دانشگاهها را به نسل بعد بسپريد. و به همۀ نسلهاى مسلسل توصيه مى‏کنم که براى نجات خود و کشور عزيز و اسلامِ‏آدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگى حفظ و پاسدارى کنيد و با اين عمل انسانى ـ اسلامى خود دست قدرتهاى بزرگ را از کشور قطع و آنان را نااميد نماييد. خدايتان پشتيبان و نگهدار باد.
 
     ز ـ از مهمات امور، تعهد وکلاى مجلس شوراى اسلامى است. ما ديديم که اسلام و کشور ايران چه صدمات بسيار غم‏انگيزى از مجلس شوراى غيرصالح و منحرف، از بعد از مشروطه تا عصر رژيم جنايتکار پهلوى و از هر زمان بدتر و خطرناکتر در اين رژيم تحميلى فاسد خورد؛ و چه مصيبتها و خسارتهاى جانفرسا از اين جنايتکاران بى‏ارزش و نوکرمآب به کشور و ملت وارد شد. در اين پنجاه سال يک اکثريت قلابى منحرف در مقابل يک اقليت مظلوم موجب شد که هرچه انگلستان و شوروى و اخيراً امريکا خواستند، با دست همين منحرفانِ از خدا بيخبر انجام دهند و کشور را به تباهى و نيستى کشانند. از بعد از مشروطه، هيچ گاه تقريباً به مواد مهم قانون اساسى عمل نشد ـ قبل از رضاخان با تصدى غربزدگان و مشتى خان و زمينخواران؛ و در زمان رژيم پهلوى به دست آن رژيم سفاک و وابستگان و حلقه به گوشان آن.
     اکنون که با عنايت پروردگار و همت ملت عظيم‏الشأن سرنوشت کشور به دست مردم افتاد و وکلا از خود مردم و با انتخاب خودشان، بدون دخالت دولت و خانهاى ولايات به مجلس شوراى اسلامى راه يافتند، و اميد است که با تعهد آنان به اسلام و مصالح کشور جلوگيرى از هر انحراف بشود. وصيت اينجانب به ملت در حال و آتيه آن است که با ارادۀ مصمم خود و تعهد خود به احکام اسلام و مصالح کشور در هر دوره از انتخابات وکلاى داراى تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى که غالباً بين متوسطين جامعه و محرومين مى‏باشند و غير منحرف از صراط مستقيم ـ به سوى غرب يا شرق ـ و بدون گرايش به مکتبهاى انحرافى و اشخاص تحصيلکرده و مطلع بر مسائل روز و سياستهاى اسلامى، به مجلس بفرستند.
     و به جامعۀ محترم روحانيت خصوصاً مراجع معظم، وصيت مى‏کنم که خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئيس جمهور و وکلاى مجلس، کنار نکشند و بى‏تفاوت نباشند. همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد که دست سياست‏بازان پيرو شرق و غرب، روحانيون را که اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانيون نيز بازى سياست‏بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطيت و قانون اساسى و کشور و اسلام آن آوردند که جبرانش احتياج به زمان طولانى دارد.
     اکنون که بحمداللّه‏ تعالى موانع رفع گرديده و فضاى آزاد براى دخالت همۀ طبقات پيش آمده است، هيچ عذرى باقى نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودنى، مسامحه در امر مسلمين است. هرکس به مقدار توانش و حيطۀ نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد؛ و با جديت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب يا شرقزدگان و منحرفان از مکتب بزرگ اسلام جلوگيرى نمايند، و بدانند که مخالفين اسلام و کشورهاى اسلامى که همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللى هستند، با تدريج و ظرافت در کشور ما و کشورهاى اسلامى ديگر رخنه، و با دست افراد خودِ ملتها، کشورها را به دام استثمار مى‏کشانند. بايد با هوشيارى مراقب باشيد و با احساس اولين قدمِ نفوذى به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت ندهيد. خدايتان يار و نگهدار باشد.
     و از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى در اين عصر و عصرهاى آينده مى‏خواهم که اگر خداى نخواسته عناصر منحرفى با دسيسه و بازى سياسى وکالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامۀ آنان را رد کنند و نگذارند حتى يک عنصر خرابکار وابسته به مجلس راه يابد.
     و به اقليتهاى مذهبى رسمى وصيت مى‏کنم که از دوره‏هاى رژيم پهلوى عبرت بگيرند و وکلاى خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهورى اسلامى و غيروابسته به قدرتهاى جهانخوار و بدون گرايش به مکتبهاى الحادى و انحرافى و التقاطى انتخاب نمايند.
     و از همۀ نمايندگان خواستارم که با کمال حسن نيت و برادرى با هم مجلسان خود رفتار، و همه کوشا باشند که قوانين خداى نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احکام آسمانى آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نايل آييد.
     و از شوراى محترم نگهبان مى‏خواهم و توصيه مى‏کنم، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آينده، که با کمال دقت و قدرت وظايف اسلامى و ملى خود را ايفا و تحت تأثير هيچ قدرتى واقع نشوند و از قوانين مخالف با شرع مطهر و قانون اساسى بدون هيچ ملاحظه جلوگيرى نمايند و با ملاحظۀ ضرورات کشور که گاهى با احکام ثانويه و گاهى به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.
     و وصيت من به ملت شريف آن است که در تمام انتخابات، چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و چه انتخاب خبرگان براى تعيين شوراى رهبرى يا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصى که انتخاب مى‏کنند روى ضوابطى باشد که اعتبار مى‏شود مثلاً در انتخاب خبرگان براى تعيين شوراى رهبرى يا رهبر، توجه کنند که اگر مسامحه نمايند و خبرگان را روى موازين شرعيه و قانون انتخاب نکنند، چه بسا که خساراتى به اسلام و کشور وارد شود که جبران‏پذير نباشد. و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسئول مى‏باشند.
     از اين قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماى بزرگ تا طبقۀ بازارى و کشاورز و کارگر و کارمند، همه و همه مسئول سرنوشت کشور و اسلام مى‏باشند؛ چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آتيه؛ و چه بسا که در بعض مقاطع، عدم حضور و مسامحه، گناهى باشد که در رأس گناهان کبيره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد کرد، و الاّ کار از دست همه خارج خواهد شد. و اين حقيقتى است که بعد از مشروطه لمس نموده‏ايد و نموده‏ايم. چه هيچ علاجى بالاتر و والاتر از آن نيست که ملت در سرتاسر کشور در کارهايى که محول به اوست برطبق ضوابط اسلامى و قانون اساسى انجام دهد؛ و در تعيين رئيس جمهور و وکلاى مجلس با طبقۀ تحصيلکردۀ متعهد و روشنفکر با اطلاع از مجارى امور و غيروابسته به کشورهاى قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى مشورت کرده، و با علما و روحانيون با تقوا و متعهد به جمهورى اسلامى نيز مشورت نموده؛ و توجه داشته باشند رئيس جمهور و وکلاى مجلس از طبقه‏اى باشند؛ که محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند، نه از سرمايه‏داران و زمينخواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخى محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمى‏توانند بفهمند.
     و بايد بدانيم که اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس، شايسته و متعهد به اسلام و دلسوز براى کشور و ملت باشند، بسيارى از مشکلات پيش نمى‏آيد؛ و مشکلاتى اگر باشد رفع مى‏شود. و همين معنى در انتخاب خبرگان براى تعيين شوراى رهبرى يا رهبر با ويژگى خاص بايد در نظر گرفته شود؛ که اگر خبرگان که با انتخاب ملت تعيين مى‏شوند از روى کمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماى بزرگ سرتاسر کشور و متدينين و دانشمندان متعهد، به مجلس خبرگان بروند، بسيارى از مهمات و مشکلات به واسطۀ تعيين شايسته‏ترين و متعهدترين شخصيتها براى رهبرى يا شوراى رهبرى پيش نخواهد آمد، يا با شايستگى رفع خواهد شد. و با نظر به اصل يکصد و نهم و يکصد و دهم قانون اساسى، وظيفۀ سنگين ملت در تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر يا شوراى رهبرى روشن خواهد شد، که اندک مسامحه در انتخاب، چه آسيبى به اسلام و کشور و جمهورى اسلامى وارد خواهد کرد که احتمال آن، که در سطح بالاى از اهميت است براى آنان تکليف الهى ايجاد مى‏کند.
     و وصيت اينجانب به رهبر و شوراى رهبرى در اين عصر که عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج کشور به جمهورى اسلامى و در حقيقت به اسلام است در پوشش جمهورى اسلامى و در عصرهاى آينده، آن است که خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى و محرومان و مستضعفان بنمايند؛ و گمان ننمايند که رهبرى فى‏نفسه براى آنان تحفه‏اى است و مقام والايى، بلکه وظيفۀ سنگين و خطرناکى است که لغزش در آن اگر خداى نخواسته با هواى نفس باشد، ننگ ابدى در اين دنيا و آتش غضب خداى قهار در جهان ديگر در پى دارد.
     از خداوند منان هادى با تضرع و ابتهال مى‏خواهم که ما و شما را از اين امتحان خطرناک با روى سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطر قدرى خفيفتر براى رؤساى جمهور حال و آينده و دولتها و دست‏اندرکاران، به حسب درجات در مسئوليتها نيز هست که بايد خداى متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارک او بدانند. خداوند متعال راهگشاى آنان باشد.
     ح ـ از مهمات امور مسألۀ قضاوت است که سر و کار آن با جان و مال و ناموس مردم است. وصيت اينجانب به رهبر و شوراى رهبرى آن است که در تعيين عاليترين مقام قضايى که در عهده دارند، کوشش کنند که اشخاص متعهد سابقه‏دار و صاحبنظر در امور شرعى و اسلامى و در سياست را نصب نمايند.
     و از شورايعالى قضايى مى‏خواهم امر قضاوت را که در رژيم سابق به وضع أسفناک و غم‏انگيزى درآمده بود با جديت سر و سامان دهند؛ و دست کسانى که با جان و مال مردم بازى مى‏کنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامى است از اين کرسى پراهميت کوتاه کنند، و با پشتکار و جديت بتدريج دادگسترى را متحول نمايند؛ و قضات داراى شرايطى که، ان‏شاءاللّه‏ با جديت حوزه‏هاى علميه مخصوصاً حوزۀ مبارکۀ علميۀ قم تربيت و تعليم مى‏شوند و معرفى مى‏گردند، به جاى قضاتى که شرايط مقررۀ اسلامى را ندارند نصب گردند، که ان‏شاءاللّه‏ تعالى بزودى قضاوت اسلامى در سراسر کشور جريان پيدا کند.
     و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيت مى‏کنم که با درنظر گرفتن احاديثى که از معصومين ـ صلوات‏اللّه‏ عليهم ـ در اهميت قضا و خطر عظيمى که قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه دربارۀ قضاوت به غير حق وارد شده است، اين امر خطير را تصدى نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود. و کسانى که اهل هستند از تصدى اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند؛ و بدانند که همان طور که خطر اين مقامْ بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نيز بزرگ است. و مى‏دانند که تصدى قضا براى اهلش واجب کفايى است.
 
     ط ـ وصيت اينجانب به حوزه‏هاى مقدسۀ علميه آن است که کراراً عرض نموده‏ام که در اين زمان که مخالفين اسلام و جمهورى اسلامى کمر به براندازى اسلام بسته‏اند و از هر راه ممکن براى اين مقصد شيطانى کوشش مى‏نمايند، و يکى از راههاى با اهميت براى مقصد شوم آنان و خطرناک براى اسلام و حوزه‏هاى اسلامى نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار در حوزه‏هاى علميه است، که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه‏ها با اعمال ناشايسته و اخلاق و روش انحرافى است و خطر بسيار عظيم آن در درازمدت به مقامات بالا رسيدن يک يا چند نفر شياد که با آگاهى بر علوم اسلامى و جا زدن خود را در بين توده‏ها و قشرهاى مردم پاکدل و علاقه‏مند نمودن آنان را به خويش و ضربۀ مهلک زدن به حوزه‏هاى اسلامى و اسلام عزيز و کشور در موقع مناسب مى‏باشد. و مى‏دانيم که قدرتهاى بزرگ چپاولگر در ميان جامعه‏ها افرادى به صورتهاى مختلف از مليگراها و روشنفکران مصنوعى و روحانى نمايان که اگر مجال يابند از همه پرخطرتر و آسيب‏رسانترند ذخيره دارند که گاهى سى ـ چهل سال با مشى اسلامى و مقدس مآبى يا «پان‏ايرانيسم» و وطن‏پرستى و حيله‏هاى ديگر، با صبر و بردبارى در ميان ملتها زيست مى‏کنند و در موقع مناسب مأموريت خود را انجام مى‏دهند. و ملت عزيز ما در اين مدت کوتاه پس از پيروزى انقلاب نمونه‏هايى از قبيل «مجاهد خلق» و «فدايى خلق»[xxix] و «توده‏اى»ها[xxx] و ديگر عناوين ديده‏اند، و لازم است همه با هوشيارى اين قسم توطئه را خنثى نمايند و از همه لازمتر حوزه‏هاى علميه است که تنظيم و تصفيۀ آن با مدرسين محترم و افاضل سابقه‏دار است با تأييد مراجع وقت. و شايد تز «نظم در بى‏نظمى» است از القائات شوم همين نقشه‏ريزان و توطئه‏گران باشد.
     در هر صورت وصيت اينجانب آن است که در همۀ اعصار خصوصاً در عصر حاضر که نقشه‏ها و توطئه‏ها سرعت و قوّت گرفته است، قيام براى نظام دادن به حوزه‏ها لازم و ضرورى است؛ که علما و مدرسين و افاضل عظيم‏الشأن صرف وقت نموده و با برنامۀ دقيق صحيح حوزه‏ها را و خصوصاً حوزۀ علميۀ قم و ساير حوزه‏هاى بزرگ و با اهميت را در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند.
     و لازم است علما و مدرسين محترم نگذارند در درسهايى که مربوط به فقاهت است و حوزه‏هاى فقهى و اصولى از طريقۀ مشايخ معظم که تنها راه براى حفظ فقه اسلامى است منحرف شوند، و کوشش نمايند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقيقها افزوده شود؛ و فقه سنتى که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقيق و تدقيق است، محفوظ بماند و تحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد. و البته در رشته‏هاى ديگر علوم به مناسبت احتياجات کشور و اسلام برنامه‏هايى تهيه خواهد شد و رجالى در آن رشته تربيت بايد شود. و از بالاترين و والاترين حوزه‏هايى که لازم است به طور همگانى مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوى اسلامى [است]،از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوک الى اللّه‏ ـ رزقنا اللّه‏ و اياکم ـ که جهاد اکبر مى‏باشد.
 
     ى ـ از امورى که اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوۀ اجراييه است. گاهى ممکن است که قوانين مترقى و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراى نگهبان آن را تنفيذ کند و وزير مسئول هم ابلاغ نمايد، لکن به دست مجريان غير صالح که افتاد آن را مسخ کنند و برخلاف مقررات يا با کاغذبازيها يا پيچ و خمها که به آن عادت کرده‏اند يا عمداً براى نگران نمودن مردم عمل کنند، که بتدريج و مسامحه غائله ايجاد مى‏کند.
     وصيت اينجانب به وزراى مسئول در عصر حاضر و در عصرهاى ديگر آن است که علاوه بر آنکه شماها و کارمندان وزارتخانه‏ها بودجه‏اى که از آن ارتزاق مى‏کنيد مال ملت، و بايد همه خدمتگزار ملت و خصوصاً مستضعفان باشيد، و ايجاد زحمت براى مردم و مخالف وظيفه عمل کردن حرام و خداى نخواسته گاهى موجب غضب الهى مى‏شود، همۀ شما به پشتيبانى ملت احتياج داريد. با پشتيبانى مردم خصوصاً طبقات محروم بود که پيروزى حاصل شد و دست ستمشاهى از کشور و ذخائر آن کوتاه گرديد. و اگر روزى از پشتيبانى آنان محروم شويد، شماها کنار گذاشته مى‏شويد و همچون رژيم شاهنشاهى ستمکار به جاى شما ستم پيشگان پستها را اشغال مى‏نمايند. بنابر اين حقيقت ملموس، بايد کوشش در جلب نظر ملت بنماييد و از رفتار غير اسلامى ـ انسانى احتراز نماييد.
     و در همين انگيزه به وزراى کشور در طول تاريخ آينده توصيه مى‏کنم که در انتخاب استاندارها دقت کنند اشخاص لايق، متدين، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند، تا آرامش در کشور هرچه بيشتر حکمفرما باشد. و بايد دانست که گرچه تمام وزيران وزارتخانه‏ها مسئوليت در اسلامى کردن و تنظيم امور محل مسئوليت خود دارند لکن بعضى از آنها ويژگى خاص دارند؛ مثل وزارت خارجه که مسئوليت سفارتخانه‏ها را در خارج از کشور دارند. اينجانب از ابتداى پيروزى به وزراىخارجه راجع به طاغوتزدگى سفارتخانه‏ها و تحول آنها به سفارتخانه‏هاى مناسب با جمهورى اسلامى توصيه‏هايى نمودم، لکن بعض آنان يا نخواستند يا نتوانستند عمل مثبتى انجام دهند. و اکنون که سه سال از پيروزى مى‏گذرد اگرچه وزير خارجۀ کنونى اقدام به اين امر نموده است و اميد است با پشتکار و صرف وقت اين امر مهم انجام گيرد.
     و وصيت من به وزراى خارجه در اين زمان و زمانهاى بعد آن است که مسئوليت شما بسيار زياد است، چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانه‏ها؛ و چه در سياست خارجىِ حفظ استقلال و منافع کشور و روابط حسنه با دولتهايى که قصد دخالت در امور کشور ما را ندارند. و از هر امرى که شائبۀ وابستگى با همۀ ابعادى که دارد به طور قاطع احتراز نماييد. و بايد بدانيد که وابستگى در بعض امور هر چند ممکن است ظاهر فريبنده‏اى داشته باشد يا منفعت و فايده‏اى در حال داشته باشد، لکن در نتيجه، ريشۀ کشور را به تباهى خواهد کشيد. و کوشش داشته باشيد در بهتر کردن روابط با کشورهاى اسلامى و در بيدار کردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد کنيد که خداوند با شماست.
     و وصيت من به ملتهاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشيد که از خارج کسى به شما در رسيدن به هدف که آن اسلام و پياده کردن احکام اسلام است کمک کند؛ خود بايد به اين امر حياتى که آزادى و استقلال را تحقق مى‏بخشد قيام کنيد. و علماىاعلام و خطباىمحترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند و با ملت خود تفاهم کنند؛ در اين صورت پيروزى را در آغوش خواهند کشيد. و نيز ملتها را دعوت به وحدت کنند؛ و از نژادپرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهيزند؛ و با برادران ايمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده. و اگر اين برادرى ايمانى با همت دولتها و ملتها و با تأييد خداوند متعال روزى تحقق يابد، خواهيد ديد که بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشکيل مى‏دهند. به اميد روزى که با خواست پروردگار عالم اين برادرى و برابرى حاصل شود.
     و وصيت اينجانب به وزارت ارشاد در همۀ اعصار خصوصاً عصر حاضر که ويژگى خاصى دارد، آن است که براى تبليغ حق مقابل باطل و ارائۀ چهرۀ حقيقى جمهورى اسلامى کوشش کنند. ما اکنون، در اين زمان که دست ابرقدرتها را از کشور خود کوتاه کرديم، مورد تهاجم تبليغاتى تمام رسانه‏هاى گروهى وابسته به قدرتهاى بزرگ هستيم. چه دروغها و تهمتها که گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهورى اسلامى نوپا نزده و نمى‏زنند.
     مع‏الأسف اکثر دولتهاى منطقۀ اسلامى که به حکم اسلام بايد دست اخوت به ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاسته‏اند و همه در خدمت جهانخواران از هر طرف به ما هجوم آورده‏اند. و قدرت تبليغاتى ما بسيار ضعيف و ناتوان است و مى‏دانيد که امروز جهان روى تبليغات مى‏چرخد. و با کمال تأسف، نويسندگان به اصطلاح روشنفکر که به سوى يکى از دو قطب گرايش دارند، به جاى آنکه در فکر استقلال و آزادى کشور و ملت خود باشند، خودخواهيها و فرصت‏طلبيها و انحصارجوييها به آنان مجال نمى‏دهد که لحظه‏اى تفکر نمايند و مصالح کشور و ملت خود را در نظر بگيرند، و مقايسۀ بين آزادى و استقلال را در اين جمهورى با رژيم ستمگر سابق نمايند و زندگى شرافتمندانۀ ارزنده را توأم با بعض آنچه را که از دست داده‏اند، که رفاه و عيشزدگى است، با آنچه از رژيم ستمشاهى دريافت مى‏کردند توأم با وابستگى و نوکرمآبى و ثناجويى و مداحى از جرثومه‏هاى فساد و معادن ظلم و فحشا بسنجند؛ و از تهمتها و نارواها به اين جمهورى تازه تولد يافته دست بکشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتيان و ستم‏پيشگان زبانها و قلمها را به کار بگيرند.
     و مسئلۀ تبليغ تنها به عهدۀ وزارت ارشاد نيست بلکه وظيفۀ همۀ دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است. بايد وزارت خارجه کوشش کند تا سفارتخانه‏ها نشريات تبليغى داشته باشند و چهرۀ نورانى اسلام را براى جهانيان روشن نمايند؛ که اگر اين چهره با آن جمال جميل که قرآن و سنت در همۀ ابعاد به آن دعوت کرده از زير نقاب مخالفان اسلام و کج‏فهميهاى دوستان خودنمايى نمايد، اسلامْ جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصيبت بار و غم‏انگيز است که مسلمانان متاعى دارند که از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد، نتوانسته‏اند اين گوهر گرانبها را که هر انسانى به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه کنند؛ بلکه خود نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهى از آن فرارى‏اند!
 
     ک ـ از امور بسيار با اهميت و سرنوشت‏ساز مسئلۀ مراکز تعليم و تربيت از کودکستانها تا دانشگاهها است که به واسطۀ اهميت فوق‏العاده‏اش تکرار نموده و با اشاره مى‏گذرم. بايد ملت غارت شده بدانند که در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربۀ مهلک زده است قسمت عمده‏اش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراکز تعليم و تربيتِ ديگر با برنامه‏هاى اسلامى و ملى در راه منافع کشور به تعليم و تهذيب و تربيت کودکان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امريکا و شوروى فرو نمى‏رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب‏کن بر ملت محروم غارتزده تحميل نمى‏شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ايران باز نمى‏شد و هرگز ذخائر ايران و طلاى سياه اين ملت رنجديده در جيب قدرتهاى شيطانى ريخته نمى‏شد و هرگز دودمان پهلوى و وابسته‏هاى به آن اموال ملت را نمى‏توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پارکها و ويلاها بر روى اجساد مظلومان بنا کنند و بانکهاى خارج را از دسترنج اين مظلومان پر کنند و صرف عياشى و هرزگى خود و بستگان خود نمايند. اگر مجلس و دولت و قوۀ قضاييه و ساير ارگانها از دانشگاههاى اسلامى و ملى سرچشمه مى‏گرفت ملت ما امروز گرفتار مشکلات خانه‏برانداز نبود. و اگر شخصيتهاى پاکدامن با گرايش اسلامى و ملى به معناى صحيحش، نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مى‏کند، از دانشگاهها به مراکز قواى سه‏گانه راه مى‏يافت، امروز ما غير امروز، و ميهن ما غير اين ميهن، و محرومان ما از قيد محروميت رها، و بساط ظلم و ستمشاهى و مراکز فحشا و اعتياد و عشرتکده‏ها که هر يک براى تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده کافى بود، در هم پيچيده و اين ارث کشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده بود. و دانشگاهها اگر اسلامى ـ انسانى ـ ملى بود، مى‏توانست صدها و هزارها مدرس به جامعه تحويل دهد؛ لکن چه غم‏انگيز و اسفبار است که دانشگاهها و دبيرستانها به دست کسانى اداره مى‏شد و عزيزان ما به دست کسانى تعليم و تربيت مى‏ديدند که جز اقليت مظلوم محرومى همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشۀ ديکته شده در دانشگاهها کرسى داشتند؛ و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به کرسيهاى قانونگذارى و حکومت و قضاوت تکيه مى‏کردند، و بر وفق دستور آنان، يعنى رژيم ستمگر پهلوى عمل مى‏کردند.
     اکنون بحمداللّه‏ تعالى دانشگاه از چنگال جنايتکاران خارج شده. و بر ملت و دولت جمهورى اسلامى است در همۀ اعصار، که نگذارند عناصر فاسد داراى مکتبهاى انحرافى يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير
مراکز تعليم و تربيت نفوذ کنند و از قدم اول جلوگيرى نمايند تا مشکلى پيش نيايد و اختيار از دست نرود.
     و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادى خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد.
 
     ل ـ قواى مسلح، از ارتش و سپاه و ژاندارمرى و شهربانى تا کميته‏ها و بسيج و عشاير ويژگى خاص دارند. اينان که بازوان قوى و قدرتمند جمهورى اسلامى مى‏باشند و نگهبان سرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرامش‏بخشان به ملت مى‏باشند، مى‏بايست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند. و لازم است توجه داشته باشند که در دنيا آنچه که مورد بهره‏بردارى براى قدرتهاى بزرگ و سياستهاى مخرب، بيشتر از هر چيز و هر گروهى است، قواى مسلح است. قواى مسلح است که با بازيهاى سياسى، کودتاها و تغيير حکومتها و رژيمها به دست آنان واقع مى‏شود؛ و سودجويان دغل بعض سران آنان را مى‏خرند و با دست آنان و توطئه‏هاى فرماندهان بازى خوردۀ کشورها را به دست مى‏گيرند، و ملتهاى مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادى را از کشورها سلب مى‏کنند. و اگر فرماندهان پاکدامن متصدى امر باشند، هرگز براى دشمنان کشورها امکان کودتا يا اشغال يک کشور پيش نمى‏آيد و يا اگر احياناً پيش آيد، به دست فرماندهان متعهد شکسته و ناکام خواهد ماند. و در ايران نيز که اين معجزۀ عصر به دست ملت انجام گرفت، قواى مسلح متعهد و فرماندهان پاک و ميهن‏دوست سهم بسزايى داشتند.
     و امروز که جنگ لعنتى و تحميلى صدام تکريتى به امر و کمک امريکا و ساير قدرتها پس از نزديک به دو سال با شکست سياسى و نظامى ارتش متجاوز بعث و پشتيبانان قدرتمند و وابستگان به آنان روبه‏رو است، باز قواى مسلح
نظامى و انتظامى و سپاهى و مردمى با پشتيبانى بيدريغ ملت در جبهه‏ها و پشت جبهه‏ها اين افتخار بزرگ را آفريدند و ايران را سرافراز نمودند؛ و نيز شرارتها و توطئه‏هاى داخلى را که به دست عروسکهاى وابسته به غرب و شرق براى براندازى جمهورى اسلامى بسيج شده بودند با دست تواناى جوانان کميته‏ها و پاسداران بسيج و شهربانى و با کمک ملت غيرتمند درهم شکسته شد. و همين جوانان فداکار عزيزند که شبها بيدارند تا خانواده‏ها با آرامش استراحت کنند. خدايشان يار و مددکار باد.
     پس وصيت برادرانۀ من در اين قدمهاى آخرين عمر بر قواى مسلح به طور عموم، آن است که اى عزيزان که به اسلام عشق مى‏ورزيد و با عشق لقاءاللّه‏ به فداکارى در جبهه‏ها و در سطح کشور به کار ارزشمند خود ادامه مى‏دهيد، بيدار باشيد و هوشيار که بازيگران سياسى و سياستمداران حرفه‏اى غرب و شرقزده و دستهاى مرموز جنايتکاران پشت‏پرده لبۀ تيز سلاح خيانت و جنايتکارشان از هر سو و بيشتر از هر گروه متوجه به شما عزيزان است؛ و مى‏خواهند از شما عزيزان که با جانفشانى خود انقلاب را پيروز نموديد و اسلام را زنده کرديد بهره‏گيرى کرده و جمهورى اسلامى را براندازند؛ و شما را با اسم اسلام و خدمت به ميهن و ملت از اسلام و ملت جدا کرده به دامن يکى از دو قطب جهانخوار بيندازند؛ و بر زحمات و فداکاريهاى شما با حيله‏هاى سياسى و ظاهرهاى به صورت اسلامى و ملى خط بطلان بکشند.
     وصيت اکيد من به قواى مسلح آن است که همان طور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامى در احزاب و گروهها و جبهه‏ها است به آن عمل نمايند؛ و قواى مسلح مطلقاً، چه نظامى و انتظامى و پاسدار و بسيج و غير اينها، در هيچ حزب و گروهى وارد نشده و خود را از بازيهاى سياسى دور نگه دارند. در اين صورت مى‏توانند قدرت نظامى خود را حفظ و از اختلافات درون گروهى مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است که افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمايند. و چون انقلاب از همۀ ملت و حفظ آن بر همگان است، دولت و ملت و شوراى دفاع و مجلس شوراى اسلامى وظيفۀ شرعى و ميهنى آنان است که اگر قواى مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و کشور بخواهند عملى انجام دهند يا در احزاب وارد شوند که ـ بى‏اشکال به تباهى کشيده مى‏شوند ـ و يا در بازيهاى سياسى وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت کنند. و بر رهبر و شوراى رهبرى است که با قاطعيت از اين امر جلوگيرى نمايد تا کشور از آسيب در امان باشد.
     و من به همۀ نيروهاى مسلح در اين پايان زندگى خاکى، وصيت مشفقانه مى‏کنم که از اسلام که يگانه مکتب استقلال و آزاديخواهى است و خداوند متعال همه را با نور هدايت آن به مقام والاى انسانى دعوت مى‏کند، چنانچه امروز وفاداريد در وفادارى استقامت کنيد که شما را و کشور و ملت شما را از ننگ وابستگيها و پيوستگيها به قدرتهايى که همۀ شما را جز براى بردگى خويش نمى‏خواهند و کشور و ملت عزيزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زير بار ننگين ستم‏پذيرى نگه مى‏دارند نجات مى‏دهد. و زندگى انسانى شرافتمندانه را ولو با مشکلات بر زندگانى ننگين بردگى اجانب ولو با رفاه حيوانى ترجيح دهيد؛ و بدانيد مادام که در احتياجات صنايع پيشرفته، دست خود را پيش ديگران دراز کنيد و به دريوزگى عمر را بگذرانيد قدرت ابتکار و پيشرفت در اختراعات در شما شکوفا نخواهد شد. و به خوبى و عينيت ديديد که در اين مدت کوتاه پس از تحريم اقتصادى همانها که از ساختن هرچيز خود را عاجز مى‏ديدند و از راه انداختن کارخانه‏ها آنان را مأيوس مى‏نمودند، افکار خود را به کار بستند و بسيارى از احتياجات ارتش و کارخانه‏ها را خود رفع نمودند. و اين جنگ و تحريم اقتصادى و اخراج کارشناسان خارجى، تحفه‏اى الهى بود که ما از آن غافل بوديم. اکنون اگر دولت و ارتش کالاهاى جهانخواران را خود تحريم کنند و به کوشش و سعى در راه ابتکار بيفزايند، اميد است که کشور خودکفا شود و از دريوزگى از دشمن نجات يابد.
     و هم در اينجا بايد بيفزايم که احتياج ما پس از اينهمه عقب‏ماندگى مصنوعى به صنعتهاى بزرگ کشورهاى خارجى حقيقتى است انکارناپذير. و اين به آن معنى نيست که ما بايد در علوم پيشرفته به يکى از دو قطب وابسته شويم. دولت و ارتش بايد کوشش کنند که دانشجويان متعهد را در کشورهايى که صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند؛ و از فرستادن به امريکا و شوروى و کشورهاى ديگر که در مسير اين دو قطب هستند احتراز کنند، مگر ان‏شاءاللّه‏ روزى برسد که اين دو قدرت به اشتباه خود پى‏برند و در مسير انسانيت و انساندوستى و احترام به حقوق ديگران واقع شوند؛ يا ان‏شاءاللّه‏ مستضعفان جهان و ملتهاى بيدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جاى خود نشانند. به اميد چنين روزى.
 
     م ـ راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئأترها از ابزارهاى مؤثر تباهى و تخدير ملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است. در اين صد سال اخير بويژه نيمۀ دوم آن، چه نقشه‏هاى بزرگى از اين ابزار، چه در تبليغ ضد اسلام و ضد روحانيت خدمتگزار، و چه در تبليغ استعمارگران غرب و شرق، کشيده شد و از آنها براى درست کردن بازار کالاها خصوصاً تجملى و تزئينى از هر قماش، از تقليد در ساختمانها و تزئينات و تجملات آنها و تقليد در اجناس نوشيدنى و پوشيدنى و در فرم آنها استفاده کردند، به طورى که افتخار بزرگِ فرنگى مآب بودن در تمام شئون زندگى از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن بويژه در خانمهاى مرفه يا نيمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و کيفيت حرف زدن و به کار بردن لغات غربى در گفتار و نوشتار به صورتى بود که فهم آن براى بيشتر مردم غيرممکن، و براى همرديفان نيز مشکل مى‏نمود! فيلمهاى تلويزيون از فرآورده‏هاى غرب يا شرق بود که طبقۀ جوان زن و مرد را از مسير عادى زندگى و کار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوى بيخبرى از خويش و شخصيت خود و يا بدبينى و بدگمانى به همه چيز خود و کشور خود، حتى فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشى که بسيارى از آن با دست خيانتکار سودجويان، به کتابخانه‏ها و موزه‏هاى غرب و شرق منتقل گرديده است. مجله‏ها با مقاله‏ها و عکسهاى افتضاح بار و أسف‏انگيز، و روزنامه‏ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگى خويش و ضداسلامى با افتخار، مردم بويژه طبقۀ جوان مؤثر را به سوى غرب يا شرق هدايت مى‏کردند. اضافه کنيد بر آن تبليغ دامنه‏دار در ترويج مراکز فساد و عشرتکده‏ها و مراکز قمار و لاتار و مغازه‏هاى فروش کالاهاى تجملاتى و اسباب آرايش و بازيها و مشروبات الکلى بويژه آنچه از غرب وارد مى‏شد. و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن ديگر، عروسکها و اسباب بازيها و کالاهاى تجملى وارد مى‏شد؛ و صدها چيزهايى که امثال من از آنها بى‏اطلاع هستيم. و اگر خداى نخواسته عمر رژيم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوى ادامه پيدا مى‏کرد، چيزى نمى‏گذشت که جوانان برومند ما ـ اين فرزندان اسلام و ميهن که چشم اميد ملت به آنها است ـ با انواع دسيسه‏ها و نقشه‏هاى شيطانى به دست رژيم فاسد و رسانه‏هاى گروهى و روشنفکران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برمى‏بستند: يا جوانى خود را در مراکز فساد تباه مى‏کردند؛ و يا به خدمت قدرتهاى جهانخوار درآمده و کشور را به تباهى مى‏کشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدين و غارتگران نجات داد.
     اکنون وصيت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آينده و رئيس‏جمهور و رؤساى جمهور مابعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضايى و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجله‏ها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. و بايد همه بدانيم که آزادى به شکل غربى آن، که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است. و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح کشور حرام است. و بر همۀ ما و همۀ مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است. و از آزاديهاى مخرب بايد جلوگيرى شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و کشور اسلامى و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود، همه مسئول مى‏باشند. و مردم و جوانان حزب‏اللهى اگر برخورد به يکى از امور مذکور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهى نمودند، خودشان مکلف به جلوگيرى هستند. خداوند تعالى مددکار همه باشد.
 
     ن ـ نصيحت و وصيت من به گروهها و گروهکها و اشخاصى که در ضديت با ملت و جمهورى اسلامى و اسلام فعاليت مى‏کنند، اول به سران آنان در خارج و داخل، آن است که تجربۀ طولانى به هر راهى که اقدام کرديد و به هر توطئه‏اى که دست زديد و به هر کشور و مقامى که توسل پيدا کرديد به شماها که خود را عالم و عاقل مى‏دانيد بايد آموخته باشند که مسير يک ملت فداکار را نمى‏شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغ‏پردازيهاى بى سر و پا و غيرحساب شده منحرف کرد، و هرگز هيچ حکومت و دولتى را نمى‏توان با اين شيوه‏هاى غيرانسانى و غيرمنطقى ساقط نمود، بويژه ملتى مثل ايران را که از بچه‏هاى خردسالش تا پيرزنها و پيرمردهاى بزرگسالش، در راه هدف و جمهورى اسلامى و قرآن و مذهب جانفشانى و فداکارى مى‏کنند. شماها که مى‏دانيد (و اگر ندانيد بسيار ساده‏لوحانه فکر مى‏کنيد) که ملت با شما نيست و ارتش با شماها دشمن است. و اگر فرض بکنيد با شما بودند و دوست شما بودند، حرکات ناشيانۀ شما و جناياتى که با تحريک شما رخ داد آنان را از شما جدا کرد و جز دشمن تراشى کار ديگرى نتوانستيد بکنيد.
     من وصيت خيرخواهانه در اين آخر عمر به شما مى‏کنم که اولاً با اين ملت طاغوتزدۀ رنج کشيده که پس از 2500 سال ستمشاهى با فدا دادن بهترين فرزندان و جوانانش خود را از زير بار ستم جنايتکارانى همچون رژيم پهلوى و جهانخواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستيز برخاسته‏ايد. چطور وجدان يک انسان هر چه پليد باشد، راضى مى‏شود براى احتمال رسيدن به يک مقام با ميهن خود و ملت خود اينگونه رفتار کند و به کوچک و بزرگ آنها رحم نکند؟ من به شما نصيحت مى‏کنم دست از اين کارهاى بيفايده و غيرعاقلانه برداريد و گول جهانخواران را نخوريد. و در هر جا هستيد اگر به جنايتى دست نزديد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبه‏کنيد که خداوند ارحم الراحمين است؛ و جمهورى اسلامى و ملت از شما ان‏شاءاللّه‏ مى‏گذرند. و اگر دست به جنايتى زديد که حکم خداوند تکليف شما را معين کرده، باز از نيمه راه برگشته و توبه کنيد. و اگر شهامت داريد تن به مجازات داده و با اين عمل خود را از عذاب اليم خداوند نجات دهيد؛ و الاّ در هر جا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به کار ديگر مشغول شويد که صلاح در آن است.
     و بعد، به هواداران داخلى و خارجى آنان وصيت مى‏کنم که با چه انگيزه جوانى خود را براى آنان که اکنون ثابت است که براى قدرتمندان جهانخوار خدمت مى‏کنند و از نقشه‏هاى آنها پيروى مى‏کنند و ندانسته به دام آنها افتاده‏اند به هدر مى‏دهيد؟ و با ملت خود در راه چه کسى جفا مى‏کنيد؟ شما بازى خوردگان دست آنها هستيد. و اگر در ايران هستيد به عيان مشاهده مى‏کنيد که توده‏هاى ميليونى به جمهورى اسلامى وفادار و براى آن فداکارند؛ و به عيان مى‏بينيد که حکومت و رژيم فعلى با جان و دل در خدمت خلق و مستمندان هستند؛ و آنان که به دروغ ادعاى «خلقى» بودن و «مجاهد» و «فدايى» براى خلق مى‏کنند، با خلق خدا به دشمنى برخاسته و شما پسران و دختران ساده‏دل را براى مقاصد خود و مقاصد يکى از دو قطب قدرت جهانخوار به بازى گرفته و خود يا در خارج در آغوش يکى از دو قطب جنايتکار به خوشگذرانى مشغول و يا در داخل به خانه‏هاى مجلل تيمى با زندگى اشرافى، نظير منازل جنايتکارانى بدبخت به جنايت خود ادامه مى‏دهند و شما جوانان را به کام مرگ مى‏فرستند.
     نصيحت مشفقانۀ من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است که از راه اشتباه برگرديد؛ و با محرومين جامعه که با جان و دل به جمهورى اسلامى خدمت مى‏کنند متحد شويد؛ و براى ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا کشور و ملت از شرّ مخالفين نجات پيدا کند، و همه با هم به زندگى شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براى چه گوش به فرمان اشخاصى هستيد که جز به نفع شخصى خود فکر نمى‏کنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستيز هستند و شما را فداى مقاصد شوم و قدرت‏طلبى خويش مى‏نمايند؟ شما در اين سالهاى پيروزى انقلاب ديديد که ادعاهاى آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط براى فريب جوانان صاف دل است. و مى‏دانيد که شما قدرتى در مقابل سيل خروشان ملت نداريد و کارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهى عمرتان نتيجه‏اى ندارد. من تکليف خود را که هدايت است ادا کردم. و اميد است به اين نصيحت که پس از مرگ من به شما مى‏رسد و شائبۀ قدرت‏طلبى در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را از عذاب اليم الهى نجات دهيد. خداوند منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد.
     وصيت من به چپگرايان، مثل کمونيستها و چريکهاى فدايى خلق و ديگر گروهها[ى]متمايل به چپ، آن است که شماها بدون بررسى صحيح از مکتبها و مکتب اسلام نزد کسانى که از مکتبها و خصوص اسلام اطلاع صحيح دارند، با چه انگيزه خودتان را راضى کرديد به مکتبى که امروز در دنيا شکست خورده رو آوريد و چه شده که دل خود را به چند «ايسم» که محتواى آنها پيش اهل تحقيق پوچ است خوش کرده‏ايد؟ و شما را چه انگيزه‏اى وادار کرده که مى‏خواهيد کشور خود را به دامن شوروى يا چين بکشيد؛ و با ملت خود به اسم «توده دوستى» به جنگ برخاسته يا به توطئه‏هايى براى نفع اجنبى به ضد کشور
خود و توده‏هاى ستمديده دست زديد؟ شما مى‏بينيد که از اول پيدايش کمونيسم مدعيان آن ديکتاتورترين و قدرت‏طلب و انحصارطلبترين حکومتهاى جهان بوده و هستند. چه ملتهايى زير دست و پاى شوروى مدعى طرفدار توده‏ها خُرد شدند و از هستى ساقط گرديدند. ملت روسيه، مسلمانان و غيرمسلمانان، تاکنون در زير فشار ديکتاتورى حزب کمونيست دست و پا مى‏زنند و از هرگونه آزادى محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاى ديکتاتورهاى جهان به سر مى‏برند. استالين،[xxxi] که يکى از چهره‏هاى به اصطلاح «درخشان» حزب بود، ورود و خروجش را و تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم. اکنون که شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم جان مى‏دهيد، مردم مظلوم شوروى و ديگر اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاى آنان جان مى‏سپارند، و آنگاه شما که مدعى طرفدارى از خلق هستيد، بر اين خلق محروم در هر جا که دستتان رسيده چه جناياتى انجام داديد و با اهالى شريف آمل[xxxii] که آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفى مى‏کرديد و عدۀ بسيارى را به فريب به جنگ مردم و دولت فرستاديد و به کشتن داديد، چه جنايتها که نکرديد. و شما «طرفدار خلق محروم» مى‏خواهيد خلق مظلوم و محروم ايران را به دست ديکتاتورى شوروى دهيد و چنين خيانتى را با سرپوش «فدايى خلق» و طرفدار محرومين در حال اجرا هستيد، منتها «حزب توده» و رفقاى آن با توطئه و زير ماسک طرفدارى از جمهورى اسلامى، و ديگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.
     من به شما احزاب و گروهها، چه آنان که به چپگرايى معروف ـ گرچه بعضى شواهد و قرائن دلالت دارد که اينان کمونيست امريکايى[xxxiii] هستند ـ و چه آنان که از غرب ارتزاق مى‏کنند و الهام مى‏گيرند و چه آنها که با اسم «خودمختارى» و طرفدارى از کرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم کردستان و ديگر جاها را از هستى ساقط نموده و مانع از خدمتهاى فرهنگى و بهداشتى و اقتصادى و بازسازى دولت جمهورى در آن استانها مى‏شوند، مثل حزب «دموکرات»[xxxiv] و «کومله»[xxxv] وصيت مى‏کنم که به ملت بپيوندند. و تاکنون تجربه کرده‏اند که کارى جز بدبخت کردن اهالى آن مناطق نکرده‏اند و نمى‏توانند بکنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است که با دولت تشريک مساعى نموده و از ياغى‏گرى و خدمت به بيگانگان و خيانت به ميهن خود دست بردارند و به ساختن کشور بپردازند و مطمئن باشند که اسلام براى آنان هم از قطب جنايتکار غرب و هم از قطب ديکتاتور شرق بهتر است و آرزوهاى انسانى خلق را بهتر انجام مى‏دهد.
     و وصيت من به گروههاى مسلمان که از روى اشتباه به غرب و احياناً به شرق تمايل نشان مى‏دهند و از منافقان که اکنون خيانتشان معلوم شد گاهى طرفدارى مى‏کردند و به مخالفانِ بدخواهان اسلام از روى خطا و اشتباه گاهى لعن مى‏کردند و طعن مى‏زدند، آن است که بر سر اشتباه خود پافشارى نکنند و با شهامت اسلامى به خطاى خود اعتراف، و با دولت و مجلس و ملت مظلوم براى رضاى خداوند هم‏صدا و هم‏مسير شده و اين مستضعفان تاريخ را از شرّ مستکبران نجات دهيد؛ و کلام مرحوم مدرس[xxxvi] آن روحانى متعهد پاک سيرت و پاک انديشه را به خاطر بسپريد که در مجلس افسردۀ آن روز گفت: اکنون که بايد از بين برويم چرا با دست خود برويم.
     من هم امروز به ياد آن شهيد راه خدا به شما برادران مؤمن عرض مى‏کنم اگر ما با دست جنايتکار امريکا و شوروى از صفحۀ روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداى خويش ملاقات کنيم، بهتر از آن است که در زير پرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگى اشرافى مرفه داشته باشيم. و اين سيره و طريقۀ انبياى عظام و ائمۀ مسلمين و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيت کنيم؛ و بايد به خود بباورانيم که اگر يک ملت بخواهند بدون وابستگيها زندگى کنند مى‏توانند؛ و قدرتمندان جهان بر يک ملت نمى‏توانند خلاف ايدۀ آنان را تحميل کنند.
     از افغانستان عبرت بايد گرفت با آنکه دولت غاصب و احزاب چپى با شوروى بوده و هستند، تاکنون نتوانسته‏اند توده‏هاى مردم را سرکوب نمايند. علاوه بر اين اکنون ملتهاى محروم جهان بيدار شده‏اند و طولى نخواهد کشيد که اين بيداريها به قيام و نهضت و انقلاب انجاميده و خود را از تحت سلطۀ ستمگران مستکبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پايبند به ارزشهاى اسلامى مى‏بينيد که جدايى و انقطاع از شرق و غرب برکات خود را دارد نشان مى‏دهد؛ و مغزهاى متفکر بومى به کار افتاده و به سوى خودکفايى پيشروى مى‏کند و آنچه کارشناسان خائن غربى و شرقى براى ملت ما محال جلوه مى‏دادند، امروز به طور چشم‏گيرى با دست و فکر ملت انجام گرفته و ان‏شاءاللّه‏ تعالى در دراز مدت انجام خواهد گرفت. و صد افسوس که اين انقلاب دير تحقق پيدا کرد و لااقل در اول سلطنت جابرانۀ کثيف محمدرضا تحقق نيافت؛ و اگر شده بود، ايران غارتزده غير از اين ايران بود.
     و وصيت من به نويسندگان و گويندگان و روشنفکران و اشکالتراشان و صاحب‏عقدگان آن است که به جاى آنکه وقت خود را در خلاف مسير جمهورى اسلامى صرف کنيد و هرچه توان داريد در بدبينى و بدخواهى و بدگويى از مجلس و دولت و ساير خدمتگزاران به کار بريد، و با اين عمل کشور خود را به سوى ابرقدرتها سوق دهيد، با خداى خود يک شب خلوت کنيد و اگر به خداوند عقيده نداريد با وجدان خود خلوت کنيد و انگيزۀ باطنى خود را که بسيار مى‏شود خود انسانها از آن بيخبرند بررسى کنيد، ببينيد آيا با کدام معيار و با چه انصاف خون اين جوانان قلم قلم شده را در جبهه‏ها و در شهرها ناديده مى‏گيريد و با ملتى که مى‏خواهد از زير بار ستمگران و غارتگران خارجى و داخلى خارج شود و استقلال و آزادى را با جان خود و فرزندان عزيز خود به دست آورده و با فداکارى مى‏خواهد آن را حفظ کند، به جنگ اعصاب برخاسته‏ايد و به اختلاف‏انگيزى و توطئه‏هاى خائنانه دامن مى‏زنيد و راه را براى مستکبران و ستمگران باز مى‏کنيد. آيا بهتر نيست که با فکر و قلم و بيان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمايى براى حفظ ميهن خود نماييد؟ آيا سزاوار نيست که به اين ملت مظلوم محروم کمک کنيد و با يارى خود حکومت اسلامى را استقرار دهيد؟ آيا اين مجلس و رئيس جمهور و دولت و قوۀ قضايى را از آنچه در زمان رژيم سابق بود بدتر مى‏دانيد؟ آيا از ياد برده‏ايد ستمهايى که آن رژيم لعنتى بر اين ملت مظلوم بى‏پناه روا مى‏داشت؟ آيا نمى‏دانيد که کشور اسلامى در آن زمان يک پايگاه نظامى براى امريکا بود و با آن عمل يک مستعمره مى‏کردند و از مجلس تا دولت و قواى نظامى در قبضۀ آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با اين ملت و ذخائر آن چه مى‏کردند؟ آيا اشاعۀ فحشا در سراسر کشور و مراکز فساد، از عشرتکده‏ها و قمارخانه‏ها و ميخانه‏ها و مغازه‏هاى مشروب‏فروشى و سينماها و ديگر مراکز که هر يک براى تباه کردن نسل جوان عاملى بزرگ بود، از خاطرتان محو شده؟ آيا رسانه‏هاى گروهى و مجلات سراسر فسادانگيز و روزنامه‏هاى آن رژيم را به دست فراموشى سپرده‏ايد؟ و اکنون که از آن بازارهاى فساد اثرى نيست، براى آنکه در چند دادگاه، يا چند جوان که شايد اکثر از گروههاى منحرف نفوذ کرده و براى بدنام نمودن اسلام و جمهورى اسلامى کارهاى انحرافى انجام مى‏دهند، و کشتن عده‏اى که مفسد فى‏الارض هستند و قيام بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى مى‏کنند شما را به فرياد درآورده، و با کسانى که با صراحت اسلام را محکوم مى‏کنند و بر ضد آن قيام مسلحانه يا قيام با قلم و زبان که أسفناکتر از قيام مسلحانه است، نموده‏اند پيوند مى‏کنيد و دست برادرى مى‏دهيد؛ و آنان را که خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم مى‏خوانيد، و در کنار بازيگرانى که فاجعۀ چهارده اسفند[xxxvii] را برپا کردند و جوانان بيگناه را با ضرب و شتم کوبيدند نشسته و تماشاگر معرکه مى‏شويد، يک عمل اسلامى و اخلاقى است! و عمل دولت و قوۀ قضاييه که معاندين و منحرفين و ملحدين را به جزاى اعمال خويش مى‏رسانند، شما را به فرياد درآورده و داد مظلوميت مى‏زنيد؟ من براى شما برادران که از سوابقتان تا حدى مطلع و علاقه‏مند به بعضى از شما هستم متأسف هستم، نه براى آنان که اشرارى بودند در لباس خيرخواهى و گرگهايى در پوشش چوپان و بازيگرانى بودند که همه را به باد بازى و مسخره گرفته و در صدد تباه کردن کشور و ملت و خدمتگزارى به يکى از دو قطب چپاولگر بودند ـ آنان که با دست پليد خود جوانان و مردان ارزشمند و علماى مربى جامعه را شهيد نمودند و به کودکان مظلوم مسلمانان رحم نکردند، خود را در جامعه رسوا و در پيشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند که شيطانِ‏نفس اماره بر آنان حکومت مى‏کند.
     لکن شما برادران مؤمن با دولت و مجلس که کوشش دارد خدمت به محرومين و مظلومين و برادران سر و پا برهنه و از همۀ مواهب زندگى محروم نمايد چرا کمک نمى‏کنيد و شکايت داريد؟ آيا مقدار خدمت دولت و بنيادهاى جمهورى را با اين گرفتاريها و نابسامانيها که لازمۀ هر انقلاب است، و جنگ تحميلى با آنهمه خسارت و ميليونها آوارۀ خارجى و داخلى و کارشکنيهاى بيرون از حد را در اين مدت کوتاه مقايسه با کارهاى عمرانى رژيم سابق نموده‏ايد؟ آيا نمى‏دانيد که کارهاى عمرانى آن زمان اختصاص داشت تقريباً به شهرها آن هم به محلات مرفه؛ و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهرۀ ناچيز داشته يا نداشتند؛ و دولت فعلى و بنيادهاى اسلامى براى اين طايفۀ محروم با جان و دل خدمت مى‏کنند؟ شما مؤمنان هم پشتيبان دولت باشيد تا کارها زود انجام گيرد و در محضر پروردگار که خواه ناخواه خواهيد رفت با نشان خدمتگزارى به بندگان او برويد.*
 
     س ـ يکى از امورى که لازم به توصيه و تذکر است، آن است که اسلام نه باسرمايه‏دارى ظالمانه و بيحساب و محروم کنندۀ توده‏هاى تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن را به طور جدى در کتاب و سنت محکوم مى‏کند و مخالف عدالت اجتماعى مى‏داند ـ گرچه بعض کج‏فهمان بى اطلاع از رژيم حکومت اسلامى و ازمسائل سياسى حاکم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طورى وانمود کرده‏اند (و باز هم دست برنداشته‏اند) که اسلام طرفدار بى مرز و حد سرمايه‏دارى و مالکيت است و با اين شيوۀ که با فهم کج خويش از اسلام برداشت نموده‏اند چهرۀ نورانى اسلام را پوشانيده و راه را براى مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده که به اسلام بتازند، و آن را رژيمى چون رژيم سرمايه‏دارى غرب مثل رژيم امريکا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتکال به قول و فعل اين نادانان يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام‏شناسان واقعى با اسلام به معارضه برخاسته‏اند ـ و نه رژيمى مانند رژيم کمونيسم و مارکسيسم[xxxviii] لنينيسم است که با مالکيت فردى مخالف و قائل به اشتراک مى‏باشند با اختلاف زيادى که دوره‏هاى قديم تاکنون حتى اشتراک در زن و همجنس بازى بوده و يک ديکتاتورى و استبداد کوبنده در بر داشته.
     بلکه اسلام يک رژيم معتدل با شناخت مالکيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالکيت و مصرف، که اگر بحق به آن عمل شود چرخهاى اقتصاد سالم به راه مى‏افتد و عدالت اجتماعى، که لازمۀ يک رژيم سالم است تحقق مى‏يابد. در اينجا نيز يک دسته با کج فهميها و بى‏اطلاعى از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستۀ اول قرار گرفته و گاهى با تمسک به بعضى آيات يا جملات نهج‏البلاغه، اسلام را موافق با مکتبهاى انحرافى مارکس و امثال او معرفى نموده‏اند و توجه به ساير آيات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراکى» را تعقيب مى‏کنند و از کفر و
ديکتاتورى و اختناق کوبنده که ارزشهاى انسانى را ناديده گرفته و يک حزب اقليت با توده‏هاى انسانى مثل حيوانات عمل مى‏کنند، حمايت مى‏کنند.
     وصيت من به مجلس و شوراى نگهبان و دولت و رئيس جمهور و شوراى قضايى آن است که در مقابل احکام خداوند متعال خاضع بوده؛ و تحت تأثير تبليغات بى‏محتواى قطب ظالم چپاولگر سرمايه‏دارى و قطب ملحد اشتراکى و کمونيستى واقع نشويد، و به مالکيت و سرمايه‏هاى مشروع با حدود اسلامى احترام گذاريد، و به ملت اطمينان دهيد تا سرمايه‏ها و فعاليتهاى سازنده به کار افتند و دولت و کشور را به خودکفايى و صنايع سبک و سنگين برسانند.
     و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصيت مى‏کنم که ثروتهاى عادلانۀ خود را به کار اندازيد و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و کارخانه‏ها برخيزيد که اين خود عبادتى ارزشمند است.
     و به همه در کوشش براى رفاه طبقات محروم وصيت مى‏کنم که خير دنيا و آخرت شماها رسيدگى به حال محرومان جامعه است که در طول تاريخ ستمشاهى و خان‏خانى در رنج و زحمت بوده‏اند. و چه نيکو است که طبقات تمکندار به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشينان مسکن و رفاه تهيه کنند. و مطمئن باشند که خير دنيا و آخرت در آن است. و از انصاف به دور است که يکى بى‏خانمان و يکى داراى آپارتمانها باشد.
 
     ع ـ وصيت اينجانب به آن طايفه از روحانيون و روحانى‏نماها که با انگيزه‏هاى مختلف با جمهورى اسلامى و نهادهاى آن مخالفت مى‏کنند و وقت خود را وقف براندازى آن مى‏نمايند و با مخالفان توطئه‏گر و بازيگران سياسى کمک، و گاهى به طورى که نقل مى‏شود با پولهاى گزافى که از سرمايه‏داران بيخبر از خدا دريافت براى اين مقصد مى‏کنند کمکهاى کلان مى‏نمايند، آن است که شماها طرْفى از اين غلط‏کاريها تاکنون نبسته و بعد از اين هم گمان ندارم ببنديد. بهتر آن است که اگر براى دنيا به اين عمل دست زده‏ايد ـ و خداوند نخواهد گذاشت که شما به مقصد شوم خود برسيد ـ تا درِ توبه باز است از پيشگاه خداوند عذر بخواهيد و با ملت مستمند مظلوم هم‏صدا شويد و از جمهورى اسلامى که با فداکاريهاى ملت به دست آمده حمايت کنيد، که خير دنيا و آخرت در آن است. گرچه گمان ندارم که موفق به توبه شويد.
     و اما به آن دسته که از روى بعض اشتباهات يا بعض خطاها، چه عمدى و چه غيرعمدى، که از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با احکام اسلام بوده است با اصل جمهورى اسلامى و حکومت آن مخالفت شديد مى‏کنند و براى خدا در براندازى آن فعاليت مى‏نمايند و با تصور خودشان اين جمهورى از رژيم سلطنتى بدتر يا مثل آن است، با نيت صادق در خلوات تفکر کنند و از روى انصاف مقايسه نمايند با حکومت و رژيم سابق. و باز توجه نمايند که در انقلابهاى دنيا هرج و مرجها و غلط‏رويها و فرصت‏طلبيها غيرقابل اجتناب است و شما اگر توجه نماييد و گرفتاريهاى اين جمهورى را در نظر بگيريد ـ از قبيل توطئه‏ها و تبليغات دروغين و حملۀ مسلحانۀ خارج مرز و داخل، و نفوذ غير قابل اجتناب گروههايى از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهاى دولتى به قصد ناراضى کردن ملت از اسلام و حکومت اسلامى، و تازه کار بودن اکثر يا بسيارى از متصديان امور و پخش شايعات دروغين از کسانى که از استفاده‏هاى کلان غيرمشروع بازمانده يا استفادۀ آنان کم شده، و کمبود چشمگير قضات شرع و گرفتاريهاى اقتصادى کمرشکن و اشکالات عظيم در تصفيه و تهذيب متصديان چند ميليونى، و کمبود مردمان صالح کاردان و متخصص و دهها گرفتارى ديگر، که تا انسان وارد گود نباشد از آنها بيخبر است ـ و از طرفى اشخاص غرضمند سلطنت‏طلب سرمايه‏دار هنگفت که با رباخوارى و سودجويى و با اخراج ارز و گرانفروشى به حد سرسام‏آور و قاچاق و احتکار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاکت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد مى‏کشند، نزد شما آقايان به شکايت و فريبکارى آمده و گاهى هم براى باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم» مبلغى مى‏دهند و اشک تمساح مى‏ريزند و شما را عصبانى کرده به مخالفت برمى‏انگيزانند، که بسيارى از آنان با استفاده‏هاى نامشروع، خون مردم را مى‏مکند و اقتصاد کشور را به شکست مى‏کشند.
     اينجانب نصيحت متواضعانۀ برادرانه مى‏کنم که آقايان محترم تحت تأثير اينگونه شايعه‏سازيها قرار نگيرند و براى خدا و حفظ اسلام اين جمهورى را تقويت نمايند. و بايد بدانند که اگر اين جمهورى اسلامى شکست بخورد، به جاى آن يک رژيم اسلامى دلخواهِ بقية‏اللّه‏ ـ روحى فداه ـ يا مطيع امر شما آقايان تحقق نخواهد پيدا کرد، بلکه يک رژيم دلخواه يکى از دو قطب قدرت به حکومت مى‏رسد و محرومان جهان، که به اسلام و حکومت اسلامى رو[ى] آورده و دل باخته‏اند، مأيوس مى‏شوند و اسلام براى هميشه منزوى خواهد شد؛ و شماها روزى از کردار خود پشيمان مى‏شويد که کار گذشته و ديگر پشيمانى سودى ندارد. و شما آقايان اگر توقع داريد که در يک شب همۀ امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالى متحول شود يک اشتباه است، و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزه‏اى روى نداده است و نخواهد داد. و آن روزى که ان‏شاءاللّه‏ تعالى مصلح کل ظهور نمايد، گمان نکنيد که يک معجزه شود و يکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاريها ستمکاران سرکوب و منزوى مى‏شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عاميهاى منحرف، آن است که براى ظهور آن بزرگوار بايد کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فراگيرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا للّه‏ و انّا اليه راجعون.
 
     ف ـ وصيت من به همۀ مسلمانان و مستضعفان جهان اين است که شماها نبايد بنشينيد و منتظر آن باشيد که حکام و دست اندرکاران کشورتان يا قدرتهاى خارجى بيايند و براى شما استقلال و آزادى را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صد سال اخير، که بتدريج پاى قدرتهاى بزرگ جهانخوار به همۀ کشورهاى اسلامى و ساير کشورهاى کوچک باز شده است مشاهده کرديم يا تاريخهاى صحيح براى ما بازگو کردند که هيچ يک از دوَل حاکم بر اين کشورها در فکر آزادى و استقلال و رفاه ملتهاى خود نبوده و نيستند؛ بلکه اکثريت قريب به اتفاق آنان يا خود به ستمگرى و اختناق ملت خود پرداخته و هر چه کرده‏اند براى منافع شخصى يا گروهى نموده؛ يا براى رفاه قشر مرفه و بالانشين بوده و طبقات مظلوم کوخ و کپرنشين از همۀ مواهب زندگى حتى مثل آب و نان و قوت لايموت محروم بوده، و آن بدبختان را براى منافع قشر مرفه و عياش به کار گرفته‏اند؛ و يا آنکه دست نشاندگان قدرتهاى بزرگ بوده‏اند که براى وابسته کردن کشورها و ملتها هرچه توان داشته‏اند به کار گرفته و با حيله‏هاى مختلف کشورها را بازارى براى شرق و غرب درست کرده و منافع آنان را تأمين نموده‏اند و ملتها را عقب مانده و مصرفى بار آوردند و اکنون نيز با اين نقشه در حرکتند.
     و شما اى مستضعفان جهان و اى کشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوى تبليغاتى ابرقدرتها و عمّال سرسپردۀ آنان نترسيد؛ و حکام جنايتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مى‏کنند از کشور خود برانيد؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد؛ و به سوى يک دولت اسلامى با جمهوريهاى آزاد و مستقل به پيش رويد که با تحقق آن، همۀ مستکبران جهان را به جاى خود خواهيد نشاند و همۀ مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند. به اميد آن روز که خداوند تعالى وعده فرموده است.
     ص ـ يک مرتبۀ ديگر در خاتمۀ اين وصيتنامه، به ملت شريف ايران وصيت مى‏کنم که در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاريها و جان‏نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبۀ آن است، آنچه که شما ملت شريف و مجاهد براى آن بپاخاستيد و دنبال مى‏کنيد و براى آن جان و مال نثار کرده و مى‏کنيد، والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدى است و مقصودى است که از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مکتب الوهيت به معنى وسيع آن و ايدۀ توحيد با ابعاد رفيع آن است که اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است؛ و آن در مکتب محمدى ـ صلى اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلى شده؛ و کوشش تمام انبياىعظام ـ عليهم سلام‏اللّه‏ ـ و اولياىمعظم ـ سلام اللّه‏ عليهم ـ براى تحقق آن بوده و راهيابى به کمال مطلق و جلال و جمال بى‏نهايت جز با آن ميسر نگردد. آن است که خاکيان را بر ملکوتيان و برتر از آنان شرافت داده، و آنچه براى خاکيان از سير در آن حاصل مى‏شود براى هيچ موجودى در سراسر خلقت در سرّ و عَلن حاصل نشود.
     شما اى ملت مجاهد، در زير پرچمى مى‏رويد که در سراسر جهان مادى و معنوى در اهتزاز است، بيابيد آن را يا نيابيد، شما راهى را مى‏رويد که تنها راه تمام انبيا ـ عليهم سلام‏اللّه‏ ـ و يکتا راه سعادت مطلق است. در اين انگيزه است که همۀ اوليا شهادت را در راه آن به آغوش مى‏کشند و مرگ سرخ را «احلى من العسل»[xxxix] مى‏دانند؛ و جوانان شما در جبهه‏ها جرعه‏اى از آن را نوشيده و به وجد آمده‏اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما بايد بحق بگوييم يا ليتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظيماً.[xl] گوارا باد بر آنان آن نسيم دل‏آرا و آن جلوۀ شورانگيز.
     و بايد بدانيم که طرفى از اين جلوه در کشتزارهاى سوزان و در کارخانه‏هاى توانفرسا و در کارگاهها و در مراکز صنعت و اختراع و ابداع، و در ملت به طور اکثريت در بازارها و خيابانها و روستاها و همۀ کسانى که متصدى اين امور براى اسلام و جمهورى اسلامى و پيشرفت و خودکفايى کشور به خدمتى اشتغال دارند جلوه‏گر است.
     و تا اين روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است کشور عزيز از آسيب دهر ان‏شاءاللّه‏ تعالى مصون است. و بحمداللّه‏ تعالى حوزه‏هاى علميه و دانشگاهها و جوانانِ عزيز مراکز علم و تربيت از اين نفخۀ الهى غيبى برخوردارند؛ و اين مراکز دربست در اختيار آنان است، و به اميد خدا دست تبهکاران و منحرفان از آنها کوتاه.
     و وصيت من به همه آن است که با ياد خداى متعال به سوى خودشناسى و خودکفايى و استقلال، با همۀ ابعادش به پيش، و بى‏ترديد دست خدا با شما است، اگر شما در خدمت او باشيد و براى ترقى و تعالى کشور اسلامى به روح تعاون ادامه دهيد. 
     و اينجانب با آنچه در ملت عزيز از بيدارى و هوشيارى و تعهد و فداکارى و روح مقاومت و صلابت در راه حق مى‏بينم و اميد آن دارم که به فضل خداوند متعال اين معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.
     با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوى جايگاه ابدى سفر مى‏کنم. و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم. و از خداى رحمان و رحيم مى‏خواهم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصور و تقصير بپذيرد.
     و از ملت اميدوارم که عذرم را در کوتاهيها و قصور و تقصيرها بپذيرند. و با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند که با رفتن يک خدمتگزار در سدّ آهنين ملت خللى حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، واللّه‏ نگهدار اين ملت و مظلومان جهان است.
والسلام عليکم و على عباداللّه‏ الصالحين و رحمة‏اللّه‏ و برکاته
26 بهمن 1361 / 1 جمادى الاولى 1403
روح‏اللّه‏ الموسوى الخمينى 
 
 
بسمه تعالى
     اين وصيتنامه را پس از مرگ من احمد خمينى براى مردم بخواند. و در صورت عذر، رئيس محترم جمهور يا رئيس محترم شوراى اسلامى يا رئيس محترم ديوان عالى کشور، اين زحمت را بپذيرند. و در صورت عذر، يکى از فقهاى محترم نگهبان اين زحمت را قبول نمايد.
روح اللّه‏ الموسوى الخمينى 
 
 
بسمه تعالى
     در زير اين وصيتنامۀ 29 صفحه‏اى و مقدمه، چند مطلب را تذکر مى‏دهم:
     1) ـ اکنون که من حاضرم، بعض نسبتهاى بى‏واقعيت به من داده مى‏شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مى‏کنم آنچه به من نسبت داده شده يا مى‏شود مورد تصديق نيست، مگر آنکه صداى من يا خط و امضاى من باشد، با تصديق کارشناسان؛ يا در سيماى جمهورى اسلامى چيزى گفته باشم.
     2) ـ اشخاصى در حال حيات من ادعا نموده‏اند که اعلاميه‏هاى اينجانب را مى‏نوشته‏اند. اين مطلب را شديداً تکذيب مى‏کنم. تاکنون هيچ اعلاميه‏اى را غير شخص خودم تهيه کسى نکرده است.
     3) ـ از قرار مذکور، بعضيها ادعا کرده‏اند که رفتن من به پاريس به وسيلۀ آنان بوده، اين دروغ است. من پس از برگرداندنم از کويت، با مشورت احمد پاريس را انتخاب نمودم، زيرا در کشورهاى اسلامى احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولى پاريس اين احتمال نبود.
     4) ـ من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطۀ سالوسى و اسلام نمايى بعضى افراد ذکرى از آنان کرده و تمجيدى نموده‏ام، که بعد فهميدم از دغلبازى آنان اغفال شده‏ام. آن تمجيدها در حالى بود که خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مى‏نماياندند، و نبايد از آن مسائل سوء استفاده شود. و ميزان در هر کس حال فعلى او است.
روح اللّه‏ الموسوى الخمينى 
 

* - چنانکه در نسخۀ خطى مشهود است امام خمينى در اين قسمت مرقوم فرموده‏اند: «اين مقدار بريده شده راخودم انجام داده‏ام».
 

[i] ـ «قال رسول‏اللّه‏ ... حتى يردا علىّ‏الحوض»
     رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله و سلم ـ فرمود: من در ميان شما دو شىء گرانقدر به جا مى‏گذارم: کتاب خدا و خاندانم مقصود حضرت على ـ عليه‏السلام ـ و ائمۀ طاهرين ـ سلام‏اللّه‏ عليهم ـ است که در روايات ديگر تصريح شده است و اين دو از يکديگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند (يعنى تا قيامت).
 
[ii]ـ «الحمدللّه‏ و سبحانک اللّهم صلّ على محمد و آله ...»
     اين طلايۀ وصيتنامۀ سياسى ـ الهى است که آن قبلۀ عظماى اهل دل، وصيت جاودانۀ خويش را با چند جملۀ کوتاه آکنده از عاليترين مضامين معارف اسلامى آغاز کرده‏اند.
     واژه‏هاى خطبۀ اين وصيتنامه با درهم آميختن به نسبت مخصوص، نقش نوينى از معارف را به نمايش گذارده است که بيت الغزل آن: «اسم مستأثر» خداوند متعال است: «سپاس و ستايش مخصوص خداست و تو پاک و منزه هستى، خدايا بر محمد و آل او درود فرست، آنان مظاهر جمال و جلال تو و گنجينه‏هاى اسرار کتاب تو هستند که در آن، احديت با تمامى اسماء حتى اسم مستأثر که غير تو کسى آن را نمى‏داند، تجلى کرده است و نفرين بر ستمگران، به ايشان که اينان اصل و ريشۀ درخت پليدى‏اند».
حضرت امام در شرح دعاى سحر آورده‏اند که:
     «بدان که خدايت به اسم اعظم راهنمايت باد، و آنچه را که نمى‏دانى تعليمت دهاد که خداى تعالى را اسم اعظمى است که هرگاه به آن نام خوانده شود، اگر بر درهاى بستۀ آسمان خوانده شود درهاى رحمت باز مى‏شود و اگر بر تنگناهاى درهاى زمين به آن نام خوانده شود درهاى فرج گشوده گردد، و اين نام اعظم را به حسب مقام الوهيت اسم مستأثر يک حقيقتى است و به حسب مقام مألوهيت حقيقتى ديگر و به حسب مقام لفظ و عبارت، حقيقتى سوم! اما اسم‏اعظمى که به حسب حقيقت غيبيّه است (اسم مستأثر) ـ و جز خدا هيچ‏کس بدون استثنا از آن آگاهى ندارد ـ به همان اعتبارى که از پيش گفتيم عبارت است از حرف هفتاد و سوم که خداوند آن را براى خود نگاه داشته، چنانچه در روايت کافى است ـ در باب آنچه به ائمۀ دين ـ عليهم‏السلام ـ از اسم اعظم عطا شده ـ سند به امام باقر (ع) مى‏رسد که فرمود: «همانا نام اعظم بر 73 حرف است و از آن در نزد آصف يک حرف بود که به آن يک حرف سخن گفت و زمينى را که ميان او و تخت بلقيس بود درهم پيچيد و دست دراز کرد و تخت را با دست خود بر گرفت، سپس زمين به همان حالتى که بود بازگشت و اين جريان در فاصله‏اى کمتر از يک چشم به هم زدن اتفاق افتاد و از آن اسم اعظم 72 حرف نزد ما است و يک حرف آن نزد خداى تعالى است که آن را در عالم غيب براى خود اختصاص داده و حول و قوه‏اى نيست جز با خداى على عظيم».
     و مانند اين روايت است، روايت ديگرى که در آن نيز از امام صادق ع منقول است که مى‏فرمود: عيسى بن مريم را دو حرف داده شد که با آن دو حرف کار مى‏کرد و موسى را چهار حرف داده شده بود و ابراهيم را هشت حرف و نوح را پنج حرف و آدم را بيست و پنج حرف و خداى تعالى همۀ اينها را براى محمد ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ جمع کرد و اسم اعظم‏اللّه‏ 73 حرف است که محمد ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ را 72 حرف داده شد و خداوند يک حرف را از او پوشيده داشت».
 (شرح دعاى سحر؛ ترجمۀ سيد احمد فهرى؛ انتشارات اطلاعات؛ تهران 1370)
[iii]ـ «... از ملک تا ملکوت اعلى و از آنجا تا لاهوت»
جهان آفرينش را به سه مرتبه يا به سه عالم به اين شرح تقسيم کرده‏اند:
     الف ـ جهان ماده؛ ب ـ جهان مثال ملکوت؛ ج ـ جهان عقل (جبروت)
     جهان ماده و طبيعت، عالم قوه و فعل و صورت و ماده و حرکت و زمان و مکان است و پايينترين عالم از عوالم وجود است. جهان مثال که تا اندازه‏اى از قوه و حرکت و زمان و مکان مجرد است، اما از ابعاد مجرد نيست. اين عالم، جسمانى است ولى مادى نيست. عالم عقل عالم موجودات مجرد است.اين عالم حتى از بُعد و مقدار نيز مجرد است. هر يک از اين عوالم معلول عالم بالاتر و علت عالم پايينتر خويش است و مجموعۀ آنها معلول عالم الوهيت است که همانا ذات بى‏مثال حق است و عالم لاهوت ناميده مى‏شود و او احاطۀ قيومى به همۀ موجودات دارد. بنابراين، علت موجده و محيط و مدبرِ طبيعت عالم مثال است که آن هم محاط و معلول عالم عقل است و عالم عقل نيز محاط در عالم لاهوت است.
 
[iv]ـ «... اگر نگويم ممتنع است»
     قال رسول‏اللّه‏ ص: «اِنَّ لِلْقُرآنِ ظَهراً وَبَطْناً وَلِبَطْنِهِ بطْناً اِلى سَبْعَةِ أَبْطُنٍ» بدرستى که قرآنْ ظاهرى و باطنى دارد و باطنش نيز تا هفت بطن، باطن دارد.
 (تفسير الصافى، مقدمۀ 8)     قال الباقر ـ عليه‏السلام: «ما يَسْتَطيعُ اَحَدٌ اَنْ يَدَّعِىَ اَنَّ عِنْدَهُ جَميعَ‏الْقُرآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَيْرالاْوْصِياء» جز اوصياى پيامبر کسى را نرسد که ادعا کند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست.
 (الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 228)     قال اميرالمؤمنين ـ عليه‏السلام: «اِنَّ اَمْرَنا اَهْلَ‏البَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَعْرِفُهُ وَلا يُقَرِّبُهُ الاّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِىٌ مَرْسَلٌ اَوْ مُؤمِنٌ نَجيبٌ امْتَحَنَ‏اللّه‏ قَلْبَهُ لِلايمانِ».
     بدرستى که امر ما اهل بيت صعب و مستصعب است. جز فرشتۀ مقرّب يا پيغمبر مرسل يا مؤمن نجيبى که خدا دلش را به ايمان آزموده، به آن معرفت نمى‏يابد و به فهم آن نزديک نمى‏شود.
 (بصائرالدرجات، ص 27)     (صعب به معنى دشوار و مشکل و سرکش است و مستصعب مبالغۀ آن است يعنى بسيار دشوار؛ و يا آنکه صعب چيزى است که خودش دشوار باشد، و مستصعب آن است که مردم او را دشوار شمرند).
     قال ابى عبداللّه‏ ـ عليه السلام: «اِنَّ اَمْرَنا سِرٌ فى سِرٍّ وَسِرٌّ مُسْتَسرٌّ وَ سِرٌ لايُفيدُ اِلاّ سِرّاً وَسِرٌّ عَلى سِرٍّ و سرّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ».
     بدرستى که امر ما اهل بيت سرّى است درون رازى ديگر، رازى پوشيده، رازى که فايده ندهد مگر رازى ديگر و سرّى بر سرّى ديگر، و رازى پوشانيده به راز ديگر است.
 بصائرالدرجات، ص 28
[v]ـ «ثقل اکبر و ثقل کبير»
     مراد از ثقل اکبر، کتاب خدا «قرآن» و از ثقل کبير، اهل بيت ـ عليهم‏السلام ـ است و قرآن چون اکبر از همه چيز حتى اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است لذا اکبر مطلق است.
در حديثى از نبى مکرّم ص آمده است که:
     «يا اَيُّهاالنّاسُ إنّى قَد تَرَکْتُ فيکُمُ الثَّقَلَيْنِ خَليفَتَيْنِ، اِنْ اَخَذْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى، اَحَدُهُما اَکْبَرُ مِن‏الآخِرِ: کِتابُ‏اللّه‏ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مابَيْنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ، أَوْ قالَ: اِلَى‏الاَرْضِ، وَعِتْرَتى اَهْلُ بَيْتى، اَلا وَ اِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتى يَرِدا عَلىَ‏الْحَوْض».
     اى مردم بدرستى که من در ميان شما اين دو چيز گرانقدر را برجاى مى‏گذارم. اگر از آنها پيروى کنيد پس از من هيچ‏گاه گمراه نخواهيد شد. از آن دو يکى بزرگتر از ديگرى است:
     کتاب خداوند که ريسمانى است کشيده شده در ميان آسمان و زمين. يا اينکه حضرت(ص) فرمود: [ريسمانى است کشيده شده از آسمان] به سوى زمين، و عترت يعنى اهل بيت خود را؛ بدانيد که اين دو از هم جدا نخواهند شد تا آنگاه که در کنار حوض بر من وارد گردند.
 بحارالانوار، کتاب‏الامامة، ج 23، ص 117
[vi]ـ «مقام اتصال کثرت به وحدت»
     مراد بازگشت جميع موجودات و مراتب هستى به اصل ربوبى خويش در قيامت و آخرت است. به عبارت ديگر رجوع کثرات در عالم وجود به وحدتى است که از آن نشأت گرفته است، همان مقام اتصال کثرت به وحدت است.
 
[vii]ـ «متواتر»
     اين اصطلاح دراية و حديث و اصول است و خبرى است که جماعتى آن را نقل کرده باشند به نحوى که مفيد علم باشد يعنى علم عادى، و محال باشد که همگى تبانى بر کذب کرده باشند و بالجمله يکى از طرق علم عادى اخبار متواتره است و اغلب اطلاعات و علوم ما نسبت به امور تاريخى از همين راه است. زيرا گاه يک خبرى را عده‏اى به نحو واحدى ولو وحدت معنوى نه لفظى نقل نمايند، محال است که همگى تبانى کرده باشند پس مفيد يقين خواهد بود.
 فرهنگ علوم دکتر سجادى به نقل از معالم، ص 101 و تلويح تفتازانى، ص 429
[viii]ـ «صحاح ششگانه»
صحاح ششگانه به ترتيب زمان از اين قرار است:
     1ـ صحيح بخارى يا الجامع الصحيح از ابوعبداللّه‏ محمد بن اسمعيل بخارى (متوفى 256 ه . ق.)
     2ـ صحيح مسلم از ابوالحسين مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى (متوفى 261 ه . ق.)
     3ـ سنن ابن ماجه از محمدبن يزيدبن ماجۀ قزوينى (متوفى 273 ه . ق.)
     4ـ سنن ابى داود از سليمان بن اشعث بن اسحق سجستانى (متوفى 275 ه . ق.)
     5ـ جامع ترمذى يا (سنن ترمذى) از ابوعيسى محمدبن عيسى‏بن سَوْره (متوفى 279 ه . ق.)
     6ـ سنن نسائى (مسمى به مجتبى) از ابوعبدالرحمن احمدبن شعيب (متوفى 303 ه . ق.)
     کتب ششگانۀ مذکور در فوق به‏اضافۀ موطاً و مسند ابن حنبل (متوفى 241 ه . ق.) جوامع اوليۀ حديث اهل سنت را تشکيل مى‏دهد.
 
[ix]ـ «... به طور متواتر نقل شده است»
     براى اطلاع از منابع فراوان و اثبات تواتر اين حديث شريف به کتاب گرانقدر و نفيس «عبقات الانوار» تأليف علامۀ مجاهد کبير مير حامد حسين هندى متوفى 1306 ه . ق. که شش جلد آن ويژۀ سند و شرح اين حديث از طريق علماى اهل سنت است، مى‏توان رجوع کرد.
     علامۀ بزرگوار در اين اثر گرانقدر، چهل کتاب براى حديث ثقلين از منابع مهم اهل تسنن به دست داده‏اند. نيز آورده‏اند که ناقلين اين حديث شريف به ترتيب زمانى در اهل تسنن، در قرن دوم 16 نفر، در قرن سوم 33 نفر، در قرن چهارم 21 نفر، در قرن پنجم و ششم هر يک 13 نفر، در قرن هفتم 16 نفر، در قرن هشتم 17 نفر، در قرن نهم 5 نفر، در قرن دهم 18 نفر، در قرن يازدهم 10 نفر، در قرن دوازدهم 13 نفر و در قرن سيزدهم 11 نفر بوده‏اند که تمام ناقلين از بزرگان و کبار اهل سنت مى‏باشند.
     علامه سيد هاشم بحرانى در «غاية المرام» در باب 28 پيرامون حديث ثقلين، از طريق راويان و محدثين شيعه 82 طريق براى اين حديث مى‏آورد.
     بدين ترتيب اين حديث شريف با 268 سند از معاريف شيعه و سنى نقل شده و در تواتر آن ترديدى نيست.
 
[x]ـ «کشف تام محمدى ص»
     منظور از تنزل قرآن از مقام شامخ احديّت به کشف تامّ محمدى اين است که قرآن کلام خداوند متعال است و بدون واسطه، انسانها استعداد و توان گرفتن پيام و کلام را ندارند بلکه به واسطۀ تنزل اين کلام از آن مقام ربوبى و تبلور آن در وجود اقدس احمدى ـ صلوات اللّه‏ عليه ـ و جارى شدن کلمات بر زبان آن حضرت تعبير به کشف تامه شده است.
     حضرت امام در تفسير سورۀ مبارکۀ حمد فرموده‏اند که:
     «اِنَّما يُعْرَفُ القُرْآنُ مَنْ خُوطِبَ بِه» قرآن را هم آنکه مخاطبش هست مى‏فهميده چيست و معلوم است که «من خوطب به» قرآن را (مى‏فهمد) در آن مرتبه‏اى که «نزل به الروح الأمين على قلبک ـ انّا انزلناه فى ليلة‏القدر» را غير از خود او نمى‏تواند مشاهده کند. قضيه، قضيۀ ادراک عقلى نيست، قدم برهان نيست، قضيه مشاهده است، آن هم مشاهدۀ غيبيّه مشاهده با چشم نيست، مشاهدۀ با نفس نيست، مشاهدۀ با عقل نيست، با عقل (هر کس) نيست. با آن قلبى (است) که قلب عالم است، قلب نبىّ، مشاهده با آن است، او دريافته «انّما يعرف القرآن من خوطب به» ليکن نمى‏تواند بيان کند مگر در لفافۀ امثله و الفاظ...(1)
     قرآن الفاظ نيست، از مقولۀ چيزهاى سمعى و بصرى نيست، از مقولۀ الفاظ نيست، از مقولۀ اعراض نيست، ليکن متنزلش کرده‏اند براى ماها که کور و کر هستيم، تا آنجايى که بشود اين کور و کرها هم از آن استفاده‏اى بکنند.2
     (1)ـ تفسير سورۀ حمد (چاپ جامعۀ مدرسين): ص 44 و 45.
     (2)ـ همان. ص 43 و 44.
 
[xi]ـ حضرت آدم ـ عليه السلام ـ بنا به آيۀ شريفۀ «و علمَ آدم الاسماء کلها» سورۀ بقره، آيۀ 31 به تعليم الهى عالِم به اسماء (حقايق عالم هستى) شد و مستحق و لايق خلافت خدايى گرديد.
     منظور حضرت امام از وليدۀ علم الاسماء، انسان است که همگى از فرزندان حضرت آدم ـ عليه‏السلام ـ مى‏باشند.
 
[xii]ـ «نهج‏البلاغه»
     نهج‏البلاغه، کتابى است پر ارج که پس از «قرآن مجيد» بهترين و مشهورترين کتاب دنيا، و آفتاب عالمتابى است که در آسمان علم و ادب پرتوافکن مى‏باشد و اعجاب و شگفتى آن حتى بيگانگان از اسلام را برانگيخته است.
     کتاب نهج‏البلاغه، شامل خطبه‏هاى اميرالمؤمنين و نامه‏ها و کلمات قصار آن بزرگوار است که به وسيلۀ سيد شريف رضى جمع‏آورى شده است.
     علامه سيد شريف رضى در مقدمۀ خويش بر نهج‏البلاغه آورده‏اند که:
     «سخنان آن حضرت متضمن عجايب بلاغت و شگفتيهاى فصاحت و گوهرهاى ادبيات عربى و مطالب روشنى‏بخش دينى و دنيوى است و اين همه امتيازات در هيچ کلامى جمع نشده و اينگونه سخنان جامع در هيچ کتابى گرد نيامده است، زيرا اميرالمؤمنين ـ عليه‏السلام ـ يگانه سرچشمه و منبع فصاحت و منشأ و مأخذ بلاغت است که رموز بلاغت از آن حضرت آشکار شده و آيين و آدابش از او گرفته شده است... .
     سخنان آن حضرت پرتوى از علم الهى و نسيم خوشبوى و روحبخشى از سخنان پيامبر ص است ... از جمله شگفتيهاى ويژۀ آن حضرت که مخصوص خود اوست و در هيچ کسى نظير آن پيدا نمى‏شود، چند بُعدى بودن سخنان اوست، زيرا اگر کسى سخنانى که از آن حضرت دربارۀ زهد، مواعظ و پند و اندرز وارد شده، بدون توجه به قدرت و عظمت گوينده‏اش بخواند و خوب تأمل کند، بى‏گمان خواهد گفت اين سخنان از آن کسى است که از امور دنيا بهره‏اى جز زهادت، و کارى جز عبادت نداشته است و خود در گوشۀ انزوا نشسته و سر در لاک خود برده و يا به دامن کوهى پناه برده و از جهان بريده است، که جز احساس خود چيزى نمى‏شنود و غير از خود کسى نمى‏بيند و هرگز باور نمى‏کند که گويندۀ اين سخنان، بزرگمردى است که شمشير آتشزا به دست، بى‏محابا در قلب ميدان جنگ رخنه مى‏کند و گردنهاى گردنکشان را مى‏زند و پهلوانان را به خاک و خون مى‏افکند و هنگام برگشتن از ميدان از نوک شمشيرش خون و لخته‏هاى دل آب شده مى‏چکد، و با اينهمه پارساترين پارسايان و پاکبازترين پاکبازان و يگانه لنگر دوران است و اين از فضايل شگفت‏انگيز و ويژگيهاى لطيف آن حضرت است که صفات متضاد در وجودش جمع شده و امور مختلفه را در يک مرکز گرد آورده است ... ».
 
[xiii]ـ «قرآن صاعد»
حضرت امام اين تعبير را در مواردى براى ادعيه‏اى که از ائمه ـ عليهم‏السلام ـ وارد شده است، ذکر فرموده‏اند:
     «... ادعيۀ ائمۀ هدى دعاهاى آنها، همان مسائلى را که کتاب خدا دارد، دعاهاى آنها هم دارد با يک زبان ديگر. قرآن يک زبان دارد، يک نحو صحبت مى‏کند و همۀ مطالب را دارد منتها بسيارى‏اش در رمز است که ما نمى‏توانيم بفهميم و ادعيۀ ائمه ـ عليهم‏السلام ـ يک وضع ديگرى دارد، به تعبير شيخ عارف و استاد ما [حضرت آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادى ـ رضوان اللّه‏ تعالى عليه] ادعيه کتاب صاعد است، قرآن صاعد؛ تعبير مى‏فرمود به اينکه قرآن کتاب نازل است که از آن جا نزول کرده است و ادعيۀ ائمه کتاب صاعد است، همان قرآن است رو به بالا مى‏رود ... کسى که بخواهد بفهمد که مقامات ائمه چى است، بايد رجوع کند به آثار آنها، آثار آنها ادعيۀ آنهاست، مهمش ادعيۀ آنهاست و خطابه‏هايى که مى‏خواندند ...» .
 بيانات حضرت امام در جمع رؤساى سه قوه ـ 19/8/66
[xiv]ـ «مناجات شعبانيه»
     عالم جليل القدر، على بن طاووس اين دعا را در اعمال ماه شعبان از حسين بن محمد «ابن خالويه» نقل مى‏کند و مى‏نويسد اميرالمؤمنين و فرزندانش ـ سلام‏اللّه‏ عليهم ـ هميشه اين دعا را در ماه شعبان مى‏خواندند.
 اقبال الاعمال، ص 685 (مفاتيح‏الجنان، اعمال ماه شعبان)حضرت امام خمينى مى‏فرمايند:
     «مناجات شعبانيه از بزرگترين مناجات و از عظيمترين معارف الهى و از بزرگترين امورى است که آنهايى که اهلش هستند مى‏توانند تا حدود ادراک خودشان استفاده کنند... اين از دعاهايى است که من غير از اين دعا نديدم که همۀ ائمه ـ روايت شده است که همه ـ اين دعا را، اين مناجات را مى‏خواندند. اين دليل بر بزرگى اين مناجات است که همۀ ائمه اين مناجات را مى‏خواندند».
 (بيانات حضرت امام در جمع روحانيون، مسئولان و مقامات لشکرى و کشورى به تاريخ 7/3/62)
[xv]ـ «دعاى عرفات»
     دعاى گرانقدر «عرفه»، مناجاتى است که حضرت اباعبداللّه‏ الحسين ع در بعدازظهر روز عرفه، در زير آسمان در صحراى عرفات در حالى که مانند باران اشک مى‏ريختند قرائت کردند. (اقبال‏الاعمال ـ اعمال روز عرفه، ص 339 ـ زادالعماد، ص 265 ـ مفاتيح‏الجنان، اعمال روز عرفه).
     اين دعا بيانگر راز و نياز عاشقانۀ سرور آزادگان و سالار شهيدان با محبوب و معبود خود خالق يکتاست و شامل مفاهيم بس بلند و عميق است.
 
[xvi]ـ «صحيفۀ فاطميه»
     قال الصادق ع: «اِنَّ فاطمة مَکَثَتْ بَعْد رَسُول اللّه‏ خَمْسَةً وَ سَبعينَ يَوماً وَقَدْکانَ دَخَلَها حُزنٌ شديدٌ عَلى اَبيها، و کانَ جبرئيل يَاتيها فَيَحسِنُ عَزاها عَلى اَبيها، يَطيْبُ نفسها، وَ يُخْبِرها عن ابيها وَ مکانِهِ و يُخْبِرُها بما يکُونَ بَعْدَها فى ذُرّيتها و کانَ عَلىٌّ يَکْتُبُ ذلک فهذا مُصْحَفُ فاطمةَ».
     امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: فاطمه(ع) بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز کرده بود، به اين جهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى‏آمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مى‏گفت، و تسلى‏بخش خاطر غمين زهرا (ع) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏گفت، و گاه از حوادثى که بعد از رحلت او بر ذريه‏اش وارد مى‏گرديد خبر مى‏داد، و اميرالمؤمنين ـ سلام اللّه‏ عليه ـ نيز آنچه جبرئيل املا مى‏کرد همه را به رشتۀ تحرير در مى‏آورد، و مجموعۀ اين سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گرديد. (الاصول من الکافى، ج 1، ص 241). در روايت ديگرى در کتاب کافى، از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است که: «در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست، بلکه دانشى است از آنچه واقع شده و يا به وقوع خواهد پيوست».
 
[xvii]ـ «باقر العلوم»
     اسم مبارک آن بزرگوار محمد، و لقب مشهور او باقر است که حضرت رسول ص آن حضرت را طى رواياتى به اين لقب ملقب فرمود. کنيۀ مشهور آن حضرت، ابى جعفر و عمر مبارک ايشان 57 سال بود.
     امام باقر دو امتياز در ميان ائمه ـ عليهم السلام ـ دارد.
     اول، جد پدرى ايشان امام حسين (ع) و جد مادرى آن حضرت امام حسن (ع) است. از اين جهت در حق ايشان گفته شده:
     «عَلَوىٌّ مِنْ عَلَوِيَّينَ وَ فاطِمِىٌّ مِنْ فاطِميَّينَ وَ هاشِمىٌّ مِنْ هاشِمِيَّيْنَ».امتياز ديگر آنکه وى پايه گذار انقلاب فرهنگى شيعه محسوب مى‏شود. گرچه انتشار معارف شيعه به دست امام صادق(ع) صورت گرفت ولى به دست امام باقر پايه‏گذارى شد. در دوران امام باقر(ع) دولت بنى‏اميه رو به زوال بود، مردم از آنها متنفر بودند. به علت وجود کسى چون عمربن عبدالعزيز، که علاوه بر اينکه نفع بزرگى براى شيعه داشت ضرر بزرگى نيز براى بنى اميه داشت و اختلاف شديدى که در ممالک اسلامى پديد آمده بود و هر کسى از گوشه‏اى قيام مى کرد، خلفا به سرعت تغيير مى‏کردند ـ چنانکه در مدت امامت امام باقر(ع) در مدت نوزده سال پنج خليفه روى کار آمدند: وليدبن عبدالملک، سليمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک ـ پس موقعيت مناسبى براى آن حضرت که از ظلم بنى‏اميه فارغ شده بود، پديد آورد که انقلاب علمى را آغاز نمايد و بزرگانى از عامه و خاصه در اطراف ايشان جمع شدند و حقايق اسلام، لطايف اسلام و بالاخره معارف اسلام را منتشر کردند، از اين جهت رسول اکرم(ص) به ايشان لقب «باقر» داده است. صاحب لسان العرب مى‏گويد: «لُقِّبَ بِهِ لاِنَّهُ بَقَرَالْعِلْمَ وَ عَرَفَ اَصْلَهُ وَ اِسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فيهِ، وَالتَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ» امام باقر ملقب به اين لقب است چون شکافندۀ علم است، پايۀ علوم اسلامى را شناخت و فروع آن را درک فرمود و آن را توسعه داد و ريشۀ تبقر به معنى توسعه است.
     عامه و خاصه نقل مى‏کنند که رسول اکرم(ص) به جابربن عبداللّه‏ انصارى فرموده است: «يا جابرُ يوشکُ انْ تبغى حتّى تَلْقَى وَلَدَاً مِنَ الْحُسَيْنِ يُقالُ لَهُ مُحَمَّد يَبْقُرُ عِلْمَ النَّبيينَ بَقْراً، فَاِذا لَقيتَهُ فَاْقَراهُ مِنّى السَّلامُ» اى جابر، تو زنده مى‏مانى، مردى از اولاد حسين را که نامش محمد است ملاقات مى‏کنى که او علم انبيا را مى‏شکافد. هنگامى که او را ديدى سلامم را به او برسان.
 چهارده معصوم عليهم السلام، آيت‏اللّه‏ مظاهرى، ص 84
[xviii]ـ «صهيونيست جهانى»
     صهيونيست، تفکرى متعصب متعلق به سرمايه‏داران افراطى يهود است که در اواخر قرن گذشته در اروپا به وجود آمد و اکنون به ايدئولوژى رسمى رژيم اشغالگر قدس تبديل شده است. اين نام از «صهيون» نام کوهى در نزديکى اورشليم گرفته شده است.
     صهيونيسم مبتنى بر تبعيض نژادى است و قوم يهود را داراى وضع استثنايى در جهان مى‏داند که به عنوان قوم برگزيدۀ خدا داراى رسالتى ويژه است. براساس اين تفکر، در سال 1897 ميلادى جمعيتى به نام سازمان جهانى صهيونيسم به وجود آمد که هدف خود را انتقال يهوديان جهان به فلسطين اعلام کرد. اين سازمان اکنون داراى قدرت مالى زيادى، برابر با دارايى بزرگترين شرکتهاى انحصارى جهان است و مرکز آن در ايالات متحدۀ امريکاست و فعاليت جمعيتهاى صهيونيست را در بيش از شصت کشور جهان کنترل مى‏کند. در حال حاضر نزديک هجده سازمان صهيونيستى در دنيا فعاليت دارند. همچنين در امريکا 281 سازمان ملى يهودى، 251 فدراسيون محلى يهودى و نيز انواع مجامع مشورتى، صندوق و غيره وجود دارد. دولت امريکا يکى از حاميان اصلى صهيونيسم جهانى است. سازمان صهيونيسم داراى مراکز اطلاعات و جاسوسى در اکثر کشورهاى جهان است که اين مراکز با سازمان جاسوسى موساد و سازمان سيا در ارتباط هستند.
     مهمترين و کارسازترين حربۀ صهيونيسم جهانى بهره‏گيرى از رسانه‏هاى عمومى در سراسر دنياست و مجموعاً 1036 روزنامه و مجله در اختيار صهيونيسم جهانى مى‏باشد که معروفترين آن روزنامۀ «نيويورک تايمز»است.
 
[xix]ـ «اسرائيل بزرگ»
     پيروان صهيونيسم از ابتداى پيدايش يک هدف اساسى و عمده را دنبال مى‏کردند و آن تشکيل يک دولت يهودى يا حکومت جهانى تحت سلطۀ يهود با عنوان اسرائيل بزرگ در فلسطين بود. بر اين اساس پس از تشکيل دولت اسرائيل در سال 1948 ميلادى، صهيونيستها درصدد ايجاد اسرائيل بزرگ برآمدند و براى توجيه اين سياست خود، آن را مطابق تعاليم تورات دانستند.
     نقشۀ اسرائيل بزرگ بيشتر کشورهاى اسلامى و يا بخشى از آنها را در برمى‏گيرد. نقشۀ مزبور در گزارش پژوهشى «بنيامين مارزار» که تحت نظارت دولت اسرائيل منتشر شد وجود دارد. در نقشۀ مزبور، حدود اسرائيل را از نيل تا فرات قرار داده‏اند و اسرائيل همۀ خليج فارس، شمال عراق، مسقط، عمان، نجد، ترکيه، سوريه، جنوب لبنان، شرق فلسطين، غرب اردن، بخشى از مصر و جنوب سودان را شامل مى‏شود. به علاوه نقشۀ بزرگتر اسرائيل که مى‏تواند مرحلۀ بعد از پياده شدن طرح اسرائيل بزرگ باشد، کردستان، منطقۀ جنوب شرقى ايران، جنوب غربى افغانستان، و بخشى از شمال غربى پاکستان را نيز شامل مى‏گردد.
 
[xx]ـ «حسين اردنى»
     حسين بن طلال در چهارم نوامبر 1935 ميلادى در امان متولد شد. دوران کودکى خود را در کودکستان انگليسى‏ها در امان گذراند، سپس در مدرسۀ ويکتوريا در شهر اسکندريه در مصر به تحصيل پرداخت و تحصيلاتش را در مدرسۀ هاروارد انگلستان ادامه داد. در سال 1951 ميلادى پدر بزرگش عبداللّه‏ به دست يک جوان انقلابى فلسطينى به قتل رسيد. نفوذ وى در خاندانش و سياست انگلستان اقتضا کرد که سلطنت در اين خاندان باقى بماند، لذا با کمک انگلستان، طلال پدر حسين به پادشاهى رسيد و نيز حسين وليعهد اردن شد.
     چند ماه پس از به قدرت رسيدن طلال، در 11 اوت 1951 ميلادى پارلمان فرمايشى اردن وى را از حکومت عزل کرد و شاه حسين را به جاى وى بر تخت حکومت نشاند، بعد از اين انتخاب، شاه حسين رهسپار انگليس شد و در 2 مى 1951 ميلادى به اردن بازگشت و حکومت را در دست گرفت. او در طول حکومتش همواره از حمايت انگلستان برخوردار بود.
     به دنبال خروج انگليس از شرق کانال سوئز و جايگزينى تدريجى امريکا در منطقه، وى از حمايت امريکا برخوردار گرديد. سياستهاى حکومت شاه حسين در منطقۀ خاورميانه، همواره دنباله‏روى از سياستهاى امريکا و انگليس در منطقه بوده است. در سال 1967 ميلادى که جنگ اعراب و اسرائيل آغاز شد، با خيانت شاه حسين صهيونيستها توانستند کرانۀ غربى رود اردن را اشغال و به خاک اسرائيل ضميمه کنند. در نتيجه چهارصد هزار فلسطينى آواره و   به اردن رانده شدند. در اين برهه شاه حسين نه تنها در جهت حقوق حقۀ مردم فلسطين قدمى برنداشت بلکه با فاجعۀ سپتامبر 1970 ميلادى که به سپتامبر سياه مشهور شد با کشتار مردم مظلوم و آوارۀ فلسطين در خاک اردن، لکه ننگى براى هميشه در پيشانى حکومت اردن باقى گذاشت.
 
[xxi]ـ شاه حسن مراکشى فرزند سلطان محمد پنجم در سال 1929 ميلادى به دنيا آمد، وى تحصيلات خود را در فرانسه گذرانيده است و بعد از درگذشت پدرش به نام سلطان حسن دوم به پادشاهى رسيد.
     بعد از به قدرت رسيدن سلطان حسن دوم، روابط فرانسه با مراکش همان‏گونه که انتظار مى‏رفت، گسترش يافت و مراکش بيش از گذشته مورد تهاجم فرهنگ غرب قرار گرفت و دولت مراکش نيز در بخشهاى فرهنگى، اقتصادى و سياسى از حمايت فرانسه برخوردار گرديد.
     گفتنى است که انور سادات رئيس جمهور خائن و معدوم مصر از طريق شاه حسن با صهيونيستها آشنا شد. چرا که وى داراى روابط ديرينه با آنان است و همه‏ساله کنفرانس يهوديان در مراکش برگزار مى‏شود، شايد اين تنها کشور عربى است که صهيونيستها تا اين اندازه در آن رسماً آزادى عمل دارند تا آنجا که در سال 1991 ميلادى شاه حسن يک يهودى بنام «اندره ازولى» را به سمت مشاور عالى خود انتخاب کرد.
 
[xxii]ـ حسنى مبارک در سال 1928 ميلادى در استان المنوفيۀ مصر به دنيا آمده است. در سال 1947 ميلادى وارد دانشگاه علوم نظامى شد و دوران آموزش خلبانى را در آنجا گذراند، بعداً براى تکميل آموزش خود به شوروى رفت.
     در سال 1972 ميلادى وى فرمانده کل نيروى هوايى گرديد و در هنگام جنگ اکتبر اعراب و اسرائيل در سال 1973 ميلادى، حسنى مبارک فرمانده نيروى هوايى مصر بود.
     وى يکى از نزديکان انور سادات، بانى قرارداد ننگين کمپ ديويد بود و در ملاقاتهاى مهم وى حضور داشت.
     دربارۀ زندگى او گفتنى است که وى با يک دختر انگليسى به نام سوزان ازدواج کرده است و داراى دو فرزند به نامهاى علاء و جمال مى‏باشد.
     مبارک پس از ترور سادات توسط سرهنگ انقلابى، شهيد خالد اسلامبولى در سال 1981 ميلادى، زمام امور مصر را به دست گرفت.
     وى پس از جايگزينى اعلام کرد که تمامى سياستهاى سادات را در زمينه‏هاى داخلى و خارجى دنبال خواهد کرد و در سال 1982 در مصاحبه با شبکۀ تلويزيونى ان. بى. سى امريکا گفت که:
     «دروازه‏هاى ما به روى دوستان اعراب باز است اما نه به قيمت از دست رفتن روابطمان با اسرائيل، ما مى‏توانيم نقش خوبى را براى رفع هرگونه تشنجى که در هر زمان براى دوستان عرب و اسرائيلى ما به وجود بيايد ايفا کنيم».
 
[xxiii]ـ «احکام اوليه و ثانويه»
     عناوينى که ـ يعنى افعال و ذواتى که ـ بر آن حکم شرعى قرار مى‏گيرد، دو حالت دارد:
     الف) حالت اول، «عنوان» صرف نظر از هرگونه حالت و وصف براى آن مى‏باشد، حکمى که براى آن قرار داده مى‏شود «حکم اولى» نام دارد.
     ب) حالت دوم «عنوان» در صورتى که براى وى وصف و حالت جديدى مثل اضطرار، اکراه، حرج، ضرر، فساد و ... حاصل شود که در آن صورت حکم آن «ثانوى» ناميده مى‏شود. مثلاً خوردن گوشت مردار به عنوان اوّلى حرام است ولى اگر شخصى در حالت اضطرار قرار گرفت خوردن آن جايز است.
 (اصطلاحات الاصول، تأليف آيت‏اللّه‏ على مشکينى، ص 124)
[xxiv]ـ «ملى‏گرايى»
     تمايلات ملى به طور مطلق مطرود و نادرست نيست، بلکه آن نوع گرايشات ناسيوناليستى که باعث جدا ساختن نژادها و مليتها از يکديگر و ايجاد تفرقه و چند دستگى است مطرود مى‏باشد، بديهى است که اگر مليگرايى در حد يک احساس سادۀ دوستى نسبت به آب و خاک و وطن و ملت خلاصه شود و به صورت يک بت مورد پرستش واقع نشود و همۀ حقايق الهى فداى آن نگردد، چيز مذمومى نخواهد بود ولى اگر بنا باشد اين احساسات جايگزين حقايق و ارزشهاى انسانى و اسلامى شده و به عنوان يک ارزش والا مورد توجه و عنايت مفرط قرار گيرد و به صورت يک مکتب و مسلک درآيد، جز گمراهى و شرک و فساد به بار نخواهد آورد و اسلام با چنين گرايشاتى بشدت مبارزه مى‏کند.
 خدمات متقابل ايران و اسلاماستاد شهيد مرتضى مطهرى ـ رحمة‏اللّه‏ عليه ـ در اينباره مى‏نويسد:
     «ناسيوناليسم آنگاه عقلاً محکوم است که جنبۀ منفى به خود مى‏گيرد يعنى افراد را تحت عنوان مليتهاى مختلف از يکديگر جدا مى‏کند، روابط خصمانه‏اى ميان آنها به وجود مى‏آورد و حقوق واقعى ديگران را ناديده مى‏گيرد ...»
     حضرت امام ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ مکرر خطر مليگرايى و گرايشات ناسيوناليستى را گوشزد نموده، آن را عامل تفرقه و جدايى بين ملتها و سدى براى پيشرفت اسلام معرفى کرده‏اند: «... با دست حکومتهاى فاسد اين نژادپرستيها و گروه‏پرستيها در بين مسلمين رشد کرده عربها را در مقابل عجمها، عجمها را در مقابل عربها و ترکها، و ترکها را در مقابل ديگران قرار دادند و همۀ نژادها را در مقابل هم. اينکه من مکرر عرض مى‏کنم اين مليگرايى اساس بدبختى مسلمين است براى اين است که اين مليگرايى ملت ايران را در مقابل ساير ملتهاى مسلمين قرار مى‏دهد و ملت عراق را در مقابل ديگران و ملت کذا در مقابل کذا، اينها نقشه‏هايى است که مستکبرين کشيدند که مسلمين با هم مجتمع نباشند ...».
 
[xxv]ـ «حدود و تعزيرات»
     حدود جمع حد و در لغت به معنى منع، کنارۀ فاصله بين دو چيز و انتهاى هر چيزى است. تعزيرات جمع تعزير و در لغت به معناى نکوهش کردن و ملامت کردن است. در تعريف اصطلاحى حد و تعزير، محقق حلّى مى‏فرمايد: کلُّ مالَهُ عقوبة مقدرة يسمّى «حداً» وَ ما لَيْسَ کَذلِکَ يُسمّى تعزيراً.
     حدّ: هرگاه در شرع مقدس براى تخلفى، مجازات معينى قرار داده شده باشد آن را «حد» گويند مثل مجازات دزدى و آدمکشى ... .
     تعزير: و هرگاه براى تخلفى مجازات معينى مشخص نشده باشد آن را «تعزير» مى‏گويند و تعيين مقدار آن بر عهدۀ قاضى و حاکم شرع است.
 شرح لمعه، شهيد ثانى، کتاب الحدود و التعزيرات (شرايع، محقق حلى، کتاب الحدود و التعزيرات)
[xxvi]ـ «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مالَـکُم اِذا قيلَ لَـکُمُ انْفِرُوا فى سَبيلِ‏اللّه‏ اثَّاقَلْتُمْ اِلَى الارْضِ اَرَضيتُمْ بِالْحَيوةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا فِى الآخِرَةِ اِلاّ قليلٌ».
     اى کسانى که ايمان آورده‏ايد چرا هنگامى که به شما گفته مى‏شود به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنيد بر زمين سنگينى مى‏کنيد و سستى به خرج مى‏دهيد آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده‏ايد! با اينکه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيز کمى بيش نيست.
     «اِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْکُمْ عَذاباً اَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّه‏ عَلى کُلِّ شَىءٍ قَديرٌ».
     اگر (به سوى ميدان جهاد) حرکت نکنيد، (خداوند) شما را مجازات دردناکى مى‏کند و گروه ديگرى غير از شما را به جاى شما قرار مى‏دهد، و هيچ زيانى به او نمى‏رسانيد، و خداوند بر هر چيزى توانا است.
 (سورۀ توبه، آيۀ 38 و 39)
[xxvii]ـ قالَ اَميرُالمُؤمنين على ع: وَ لَقَدْ کُذِبَ عَلى رَسُولِ‏اللّه‏ِ ـ صَلَّى‏اللّه‏ عليه و آله ـ عَلى عَهْدِهِ حَتّى قام خَطيباً فَقالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ».
و به تحقيق در زمان رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ به آن حضرت دروغها بستند تا اينکه به خطبه خواندن ايستاد و فرمود: «هر که از روى عمد و دانسته به من دروغ بندد، در آتش جهنم قرار خواهد گرفت».
 نهج‏البلاغه، فيض‏الاسلام، خطبۀ 201
[xxviii]ـ «اِنْ تَنْصُرُوااللّه‏ يَنْصُرْکُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ»
     شما اگر خدا را يارى کنيد، خدا هم شما را (همه جا) يارى کند و (در جنگها فاتح سازد و بر حوادث) ثابت قدم گرداند.
 (سورۀ محمد، آيۀ 7)
[xxix]ـ «سازمان چريکهاى فدايى خلق»
     سازمان کمونيستى چريکهاى فدايى خلق در سال 1349 ه . ش . توسط جوانانى که از سياستهاى حزب توده وابسته به شوروى ناراضى بودند تشکيل گرديد و سلسله جبال البرز بخصوص جنگل سياهکل را به عنوان مرکز عملياتى انتخاب و دست به تحريک روستاييان منطقه عليه رژيم زدند که با تلاش رژيم شاه اين سازمان در اوايل سال 1354 و ماههاى ارديبهشت و خرداد 1355 شکست سختى را متحمل شد و از هم پاشيد. پس از اين شکست جز چند ترور و درگيرى با نيروهاى پليس فعاليتى از آنان ديده نشد. با آغاز انقلاب اسلامى، و ايجاد فضاى مناسب، سازمان دست به تجديد تشکيلات زد و از اوايل سال 1357 مبارزاتش را برعليه ارتش و نيروهاى انقلابى افزايش داد. که در مقايسه با امواج توفنده و خروشان مردم که در سايۀ رهنمودهاى پيشوا و منجى خويش، حضرت امام خمينى، پايه‏هاى ستم را به لرزه درآورده بودند، به حساب نمى‏آمدند. با پيروزى انقلاب اسلامى، اين سازمان با وجود نداشتن پايگاه مردمى، بر اصول و مرام وارداتى خود پاى مى‏فشرد لذا همگام با استکبار جهانى به ضديت با انقلاب اسلامى پرداخت و دست به ترور افرادى عادى و نيروهاى مذهبى زد، با کشف پايگاهها و خانه‏هاى تيمى آنان، سازمان به دو شاخۀ اقليت و اکثريت تقسيم شد. که «اکثريت» هماهنگ با مواضع حزب توده، اصل را بر مذاکرۀ سياسى به جهت کسب وجهه قرار دادند و «اقليت» بر مبارزۀ مسلحانه پاى فشرده و کردستان را جهت تداوم عمليات انتخاب کردند. سرانجام با تلاش پيشمرگان مسلمان کرد و نيروهاى مدافع انقلاب، آنان منطقه را ترک و به خارج از کشور گريختند.
 
[xxx]ـ «حزب توده»
     حزب توده در سال 1320 ه . ش . بر بقاياى حزب عدالت که در سال 1299 ه . ش . پس از ورود ارتش سرخ به رشت ايجاد شده بود، تشکيل گرديد. به دنبال سياستى که قوام‏السلطنه براى تخليۀ ايران در پيش گرفته بود سه وزير کمونيست وارد کابينۀ او شدند. با خروج قواى روس و شکست فرقۀ دموکرات آذربايجان وانشعابى که در داخل حزب در سال 1326 ه . ش . روى داد عده‏اى از اعضا، تز استقلال حزب از شوروى را مطرح ساختند . در بهمن سال 1327 بدنبال سوء قصد به جان شاه، که ضارب توده‏اى شناخته شد ، حکومت نظامى اعلام واعضاى حزب دستگير و حزب غيرقانونى و منحل گرديد . درسال 1328 ه . ش . حزب با اعلام مارکسيسم ـ لنينيسم به عنوان مرام حزبى، رويّۀ خود را کاملاً آشکار ساخت. با آغاز جنبش ملى شدن صنعت نفت حزب توده با دو جناح کيانورى ـ قاسمى شکل گرفت که بعدها با سکوت در قبال کودتاى 28 مرداد 32 و فعاليتهاى پشت پرده نقش مهمى در سقوط مصدق داشت. در مرداد ماه 1333 با دستگيرى افسران شبکۀ نظامى و ساير شبکه‏هاى حزب توسط رژيم شاه، عدۀ زيادى، از سوابق حزبى خود ابراز انزجار کردند و به همکارى با رژيم شاه و سازمان امنيت آن دست يازيدند. در دهمين کنگرۀ حزب در اوايل دهۀ پنجاه، حزب به تعريف و تمجيد از رژيم و رويگردانى از مبارزه پرداخت. در سالهاى 50 تا 56 ه . ش . که روحانيت با شيوه‏هاى نوينى مبارزه را آغاز کرده بود، حزب به تجديد سازمان پرداخت و پس از پيروزى انقلاب اسلامى، حزبْ پلنوم شانزدهم خود را در تهران برگزار و پشتيبانى خود را از جمهورى اسلامى اعلام کرد. هدف حزب پس از انقلاب اسلامى اين بود که بتدريج جاى پايى در بين نيروهاى انقلابى باز کرده و در ارکان اقتصادى و فرهنگى کشور نفوذ نمايند. سرانجام با دستگيرى رهبران و کادرهاى اصلى حزب توده، سيل اعترافات و تنقرنامه‏ها آغاز شد و با اعترافات طولانى و گستردۀ افرادى چون کيانورى و طبرى به جاسوسى و تلاش جهت نابودى نظام، ماهيت اين حزب بر همگان آشکار و به عمر سراسر خيانت 42 سالۀ حزب توده در ايران پايان داده شد.
 
[xxxi]ـ «استالين»
     ژوزف و سپاريونوويچ جوگاشويلى، معروف به استالين، 21 دسامبر 1879 در گرجستان به دنيا آمد. از سن پانزده‏سالگى با مکتب مارکسيسم آشنا شد و از آن به بعد وارد فعاليتهاى سياسى شد و بارها به خاطر اين فعاليتها دستگير و زندانى شد.
     در سال 1907 ميلادى در کنفرانس سوسيال دموکراتهاى روسيه در لندن، لنين به او لقب استالين پولاد به زبان روسى داد.
     سرقت 341000 روبل از بانک تفليس در 26 ژوئن 1906 که بزرگترين سرقت تاريخ تا آن وقت بود،او را قهرمان مشهورى در بين کمونيستها ساخت.
     در سال 1912 ميلادى حزب بلشويک رسماً تشکيل شد و استالين به پيشنهاد لنين به عضويت در کميتۀ مرکزى آن درآمد و بعداً روزنامۀ «زوزدا» و سپس «پراودا» را منتشر ساخت. به‏دنبال پيروزى انقلاب اکتبر به سمت رئيس سازمان بازرسى حزب از سوى لنين انتخاب شد و در سال 1922 ميلادى به دبير کلى حزب رسيد و تشکيلات آن را قبضه کرد.
     لنين در 21 ژانويه 1924 در گذشت و وصيتنامۀ او که حاوى اظهار عدم رضايت وى از استالين بود، به همراه مقالات تند وى عليه استالين، توسط بيوۀ لنين در اختيار «کامنف» قرار گرفت و او نيز دراختيار دفتر سياسى حزب قرار داد که اين امر خشم استالين را برانگيخته و مقدمه‏اى براى تصفيه‏هاى خونين بعدى وى گرديد. در دسامبر 1927 در کنگرۀ پانزدهم حزب با سخنرانى هفت ساعتۀ استالين آهنگ تسريع در پيشرفت کمونيسم تصويب شد که اشتراکى کردن کشاورزى از پيامدهاى آن بود که منجر به قتل ده ميليون کولاک يا کشاورزان مرفه دوران استوليپين از نخست‏وزيران مقتدر دوران تزارى گرديد. بعداً استالين تصفيه‏هاى خونينى را تا سال 1939 ميلادى به راه انداخت که تنها در سال 1935 ميلادى 536500 نفر کشته شدند. با وقوع جنگ دوم جهانى و اشغال لهستان، ليتوانى، لتونى و استونى استالين شوروى را به سوى يک قدرت جهانى پيش برد.
     بالاخره اين ديکتاتور بزرگ تاريخ در روز پنجم مارس 1953 به صورت مشکوکى درگذشت و حکومت سى سالۀ خفقان، ترور و کشتار وى پايان يافت.
 
[xxxii]ـ «حادثۀ آمل»
     حادثۀ آمل به دنبال اعلام مبارزۀ مسلحانۀ مخالفين نظام نوپاى اسلامى در تاريخ 30 خرداد 1360، به وقوع پيوست. اتحاديۀ کمونيستهاى ايران که متشکل از مارکسيست ـ لنينيستهاى چپ بودند با ارزيابى موقعيتهاى جغرافيايى، جنگلهاى آمل را مناسب براى عمليات چريکى تشخيص دادند و در آنجا استقرار يافتند. تصور واهى اتحاديه بر اين بود که به خاطر وضعيت اجتماعى منطقۀ آمل و بافت دهقانى جمعيّتِ اطراف آن، در صورت حمله به شهر، مقاومت پراکندۀ نيروهاى انقلاب بسرعت سرکوب مى‏شود و در مرحلۀ دوم پس از قطع خطوط ارتباطى و تقويت نيروهاى مخالف داخل شهر، ديگر مناطق مازندران به تصرف نيروهاى اتحاديه درآمده و پس از آن آحاد مردم در يک زنجيرۀ متشکل در سراسر ايران بپا مى‏خيزند و رژيم جمهورى اسلامى را ساقط مى‏کنند.
     حملۀ آنها شب ششم بهمن آغاز شد. آنها به دو گروه تقسيم شدند.
     گروه اول وارد شهر شده و به گشت‏زنى پرداختند و هر کس را به اصطلاح حزب‏اللهى و پاسدار تشخيص مى‏دادند ترور مى‏کردند. آنها سپس به کميتۀ انقلاب اسلامى شهر حمله بردند. مردم آمل که با صداى تيراندازى به خيابانها آمده و متوجه وقايع شده بودند، آمادۀ مقابله گرديدند. صبح روز ششم بهمن حماسۀ مردم آغاز شد و مردم آمل با سنگربندى در شهر و مقابله با نيروهاى اتحاديه آرايش آنها را برهم زدند. در نتيجه نيروهاى اتحاديه که ايمان و مقاومت مردمى را در برنامۀ خود لحاظ نکرده بودند به گروههاى کوچکترى تقسيم شدند ولى بر اثر شدت مقابلۀ مردمى، ارتباط آنها از هم قطع و بالاخره تا غروب همان روز تارومار شدند. در اين واقعه 34 نفر از کمونيستها کشته و چند تن زخمى و سى نفر دستگير شدند و از مردم شريف آمل نيز چهل نفر به شهادت رسيدند.
 
[xxxiii]ـ «کمونيست امريکايى»
     اصطلاح کمونيست امريکايى، در رابطه با عملکرد بعضى از احزاب چپ در کشورهاى جهان و خصوصاً کشورهاى اسلامى است. اين احزاب در حالى که در ظاهر اعتقاد به اصول و مبانى کمونيسم دارند ولى در موضعگيريها و عملکردهاى خويش در راستاى سياستهاى غرب قرار دارند.
     مانند بسيارى از احزاب کمونيستى ايران، نظير پيکار، کومله، دموکرات که همسو با سياستهاى سازمان سيا در براندازى جمهورى اسلامى ايران تلاش کردند و از کمکهاى مالى استکبار برخوردار بودند و در يک بررسى عميقتر مى‏توان گفت به طور کلى رودررويى کمونيستها با نهضت اسلامخواهى در ممالک اسلامى بويژه ايران، قطع نظر از شعارها، نوع روابط و وابستگى احزاب کمونيستى به کشورهاى عضو بلوک کمونيسم در گذشته، همواره در راستاى منافع و هماهنگ با سياستهاى خصمانۀ غرب و امريکا عليه انقلاب اسلامى قرار داشته است.
 
[xxxiv]ـ «حزب دموکرات کردستان»
     اين حزب در سال 1322 ه . ش . با حمايت و تشويق شوروى سابق توسط قاضى محمد تشکيل شد.
     در بهمن 1324 قاضى محمد به عنوان دبير کل حزب در راستاى سياستهاى شوروى و تجزيۀ ايران در مهاباد تشکيل حکومت داد اما به دنبال توافق دولتين ايران و شوروى سابق، قاضى محمد به همراه برادرش سيف قاضى و حدود چهل تا پنجاه نفر از اعضاى حزب اعدام شدند.
     در سال 1338 فعاليتهايى در جهت احياى حزب انجام شد که با شکست مواجه گرديد.
     با گذشت زمان و پيروزى انقلاب اسلامى در ايران اين حزب دوباره شروع به فعاليت نمود. رهبران جديد با استفاده از سابقۀ حزب و بهره‏بردارى از ضعف دولت موقت و برخى خيانتها موفق شدند با تصرف تعدادى از پادگانهاى نظامى و غارت سلاحها موقعيت خود را در قسمتهايى از کردستان تحکيم بخشند. از نظر ايدئولوژى، حزب دموکرات على‏رغم تکيه بر مارکسيسم، اصالتى براى مبارزۀ طبقاتى قائل نيست و از همين رو فئودالها و خانهاى محلى در داخل حزب و کادر رهبرى آن از موقعيت ويژه‏اى برخوردار مى‏باشند.
     پس از انقلاب اسلامى، رهبرى حزب با عبدالرحمن قاسملو بود. وى در سال 1338 با تعهد سپردن به ساواک شاه از ايران خارج و به مدت پانزده سال در کشورهاى شوروى، عراق و اروپاى شرقى و فرانسه اقامت گزيد و در فرانسه در مدرسۀ «السنۀ شرقيه‏اى» که يکى از وظايفش تربيت و پرورش جاسوس براى کشورهاى مشرق زمين است، مشغول به فعاليت مى‏شود در مدت اقامت در شوروى در بخش فارسى راديو مسکو به سخن‏پراکنى مشغول، و در عراق نيز شغل مهم دولتى داشته است. خاندان وى از فئودالهاى معروف منطقه مى‏باشند.
     قاسملو در روز دوشنبه 22/4/1368 شمسى در وين پايتخت اتريش به قتل رسيد. استراتژى حزب دموکرات، تحت پوشش خودمختارى، انتزاع خاک کردستان از پيکرۀ جمهورى اسلامى ايران است. اين حزب همانند ديگر احزاب منطقه با انشعابات پى‏درپى که در درون ساختار آن ايجاد شده است دريک سردرگمى و بلاتکليفى به سر برده و حيات آن به ميزان زيادى به حيات حزب بعث و حاميان غربى آن بستگى دارد.
     بر اساس اسنادى که از لانۀ جاسوسى امريکا در ايران به دست آمده و منتشر نشده‏است، دولت امريکا در وارد آوردن فشار بر نظام نوپاى اسلامى بيشترين استفاده را از حزب دموکرات کردستان برده است و همواره ايجاد اغتشاش در اين منطقه و حمايت کامل از حزب دموکرات و ديگر گروهکهاى محارب در کردستان، در برنامۀ سازمان سيا قرار داشته است.
 
[xxxv]ـ «حزب کومله»
     بنا به ادعاى اين حزب، سال تأسيس آن 1348 ه . ش . مى‏باشد اما نداشتن هيچ گونه فعاليتى تا سال 1357 ه . ش . و عدم وجود مدارک کافى اين ادعا را مشکوک جلوه مى‏دهد. در سال 1357 به دنبال کشته شدن فردى به نام محمد حسين کريمى که حزب، او را از خود مى‏دانسته، اعلام موجوديت کرد و بدنبال آن در پى کسب وجهه و مانورهاى مردم‏پسندانه با شعارهاى دفاع از دهقان در مقابل فئودالهاى منطقۀ «کرمنو» از توابع سقز برآمد. با توجه به سوابق و روحيه و فرهنگ خاص حاکم بر منطقه، شعارهاى عوام فريبانۀ آنان تا حد زيادى مؤثر واقع شد و جو ضد دولتى در منطقه به وجود آورد و به موازات آن با سلاحهايى که از پادگانهاى منطقه غارت کرده و نيز کمکهايى که از سوى رژيم بعث به آنها مى‏شد وارد جنگ مسلحانه عليه نظام جمهورى اسلامى شدند. از نظر ايدئولوژى اين حزب از نقطه نظرات مائو الهام گرفته است. به دنبال گسترش تحرک نظامى جمهورى اسلامى، تشکيلات گروهک مزبور از هم پاشيده و بقاياى آنها به شهر بوکان پناه بردند.
     حزب کومله با توجه به وابستگى‏اش به استکبار جهانى و کمکهاى رژيم بعث به آن، هم صدا با بوقهاى تبليغاتى جهان بر عليه نظام جمهورى اسلامى ايران در جنگ تحميلى موضع گرفت و ايران را آغازگر جنگ اعلام کرد. در طول دوران جنگ اعضاى کومله مانند ديگر احزاب کمونيستى و منافقين، به عنوان ستون پنجم دشمن عمل کرده و براى دولت عراق مزدورى مى‏کردند.
     در زمينۀ اخلاقى، اين حزب با طرح نظريه‏هايى چون «عشق آزاد» و ... درصدد موجه جلوه دادن مفاسد اخلاقى درون حزب برآمد.
     به هر تقدير تحولات جارى در منطقۀ کردستان و تحکيم قدرت دولت مرکزى در منطقه موجب گشت که حزب کومله در انزوا و اضمحلال کامل قرار گيرد. مردم ايران اين حزب را در کنار منافقين به عنوان يکى از منفورترين احزاب خائن به ملت و انقلاب اسلامى مى‏شناسند.
 
[xxxvi]ـ «شهيد مدرس»
     شهيد سيد حسن مدرس، در روستاى «سرابه‏کچو» از توابع اردستان اصفهان به دنيا آمد. پس از اتمام تحصيلات در اصفهان عازم عتبات عاليات شد و در نزد اساتيد بزرگى چون آخوند خراسانى و ميرزاى شيرازى به ادامۀ تحصيل پرداخت و به درجۀ اجتهاد رسيد. مخالفت با ستمگريهاى ظل السلطان فرزند بزرگ ناصرالدين شاه و حاکم اصفهان او را در امور سياسى آبديده کرد. در مجلس دوم به عنوان يکى از پنج نفر علماى طراز اول از سوى مراجع تقليد انتخاب شد و با حاج آقا نوراللّه‏نجفى (يکى از پنج نفر علماى طراز اول) به تهران آمد. در جريان قيام محمدعلى ميرزا به همراه ساير مشروطه‏خواهان به مقاومت برخاست و در نتيجه اين قيام با شکست رو به رو شد و به دنبال آن مصادرۀ اموال شورشيان پيش آمد که با اولتيماتوم 1911 ميلادى روسيه مواجه گرديد. اين اولتيماتوم با مخالفت شهيد خيابانى و شهيد مدرس رد شد. در قضيۀ مهاجرت که به دنبال اشغال بخشهايى از خاک ايران در جنگ جهانى اول به وقوع پيوست، وى تصدى دو وزارتخانۀ دولت آزاد در تبعيد را به عهده داشت (1335 ه .ق.) قرارداد 1919 ميلادى که به دنبال پيروزى بلشويکها در روسيه و سعى انگليس در روى کار آوردن دولتى مقتدر و وابسته در ايران، بين وثوق‏الدوله و کاکس منعقد شده بود با مخالفت شديد مدرس لغو گرديد. در جريان کودتاى 1299 ه . ش . رضاخان، بشدت با آن به مخالفت برخاست و اين مخالفتها با رضاخان تا هنگام تبعيد وى در 16 مهرماه 1307 ادامه يافت و سپس، پس از ده سال در شهر کاشمر در عصر روز 27 ماه مبارک رمضان سال 1316 ه . ش . با زبان روزه او را مسموم و به دستور رضا خان او را به شهادت مى‏رسانند. آنچه که از مدرس در خلال حيات سياسى‏اش به يادگار باقى مانده روحيۀ مقاومت و سازش ناپذيرى او در مقابل قدرتهاى شيطانى و يک عمر مجاهده در دفاع از اسلام و ميهن اسلامى است. حضرت امام به کرّات از شهيد مدرس ياد مى‏کرده‏اند و او را الگوى مبارزان و مجاهدان و مصداق بارز روحانيت انقلابى مى‏دانست.
 
[xxxvii]ـ «فاجعۀ 14 اسفند»
     فاجعۀ 14 اسفند ماه 1359 تلاشى بود که از سوى عناصر وابسته و سازشکار براى بازگرداندن مسير انقلاب به سوى يک رژيم مورد پسند غرب صورت گرفت.
     در اين روز بنى‏صدر رئيس‏جمهور اسبق و مخلوع با اعلام برگزارى مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر مصدق در دانشگاه تهران که از سوى گروهها و جمعيتهاى معارض حمايت مى‏شد با سخنرانى تحريک‏آميز خود، سعى در اغواى مردم و انزواى نيروهاى انقلابى داشت. اين مراسم که از ساعت 40:15 دقيقه آغاز گشته بود منجر به درگيرى بين شرکت کنندگان در مراسم و مخالفين آنها گرديد.
     در جريان درگيرى بنى‏صدر با سخنان تحريک آميز، هيجان جمعيت را بيشتر مى‏کرد و گارد مخصوص او به همراه ميليشياى منافقين خلق شروع به ضرب و جرح مخالفين نمودند. در اين حادثه تعداد زيادى از مردم که در دانشگاه و بيرون دانشگاه به حمايت از آرمانهاى انقلاب اسلامى شعار مى‏دادند، به دستور بنى‏صدر مورد تهاجم قرار گرفته و تعداد زيادى زخمى شدند.
     حادثۀ 14 اسفند نقطۀ عطفى بود که صف‏بندى نيروهاى انقلابى به رهبرى امام خمينى با خطوط انحرافى را عميقتر و آشکارتر کرد و همين حادثه و اعمال بعدى بنى صدر، موجبات جدايى کامل او را از ملت و نهايتاً پناه بردن علنى او به منافقين و سقوط و فرار وى را فراهم ساخت.
 
[xxxviii]ـ «مانند رژيم کمونيسم و مارکسيسم»
     به دنبال انقلاب اکتبر 1917 در روسيه و استقرار نظام کمونيستى در آن کشور، پهنۀ عظيمى از جهان، از بالتيک تا آدرياتيک در حصار آهنين انديشۀ مارکسيستى گرفتار آمد. مظاهر اين تفکر در خشونت، قتل و انهدام انديشه‏هاى مخالف در شديدترين وضع ممکن بود.
     پس از مرگ لنين در سال 1924 ميلادى و روى کار آمدن استالين، جهان شاهد آغاز وحشتناکترين کشتارها در تاريخ معاصر بود. استالين پس از نابود کردن رقباى سياسى خود همچون تروتسکى، زنيويف، کامنف، و تثبيت قدرت خودش اقدام به پياده نمودن برنامۀ پنج سالۀ اقتصادى خود جهت توسعۀ شوروى نمود. از سياستهاى اصولى اين برنامه، لغو مالکيتهاى فردى و اشتراکى کردن سيستم کشاورزى بود. در راستاى اين سياست، اقدام به درهم شکستن مقاومتها به صورت وحشتناکترين شيوه‏هاى ضد بشرى نمود. در ماجراى کولاکها و تبعيد آنها به سيبرى تنها ده ميليون نفر کشته شدند. در سال 1935 تحت نظر «يژوف» 536500 نفر به قتل رسيدند. استالين به نوعى بيمارى به نام پارانو دچار بود که علائم آن جنون عظمت‏طلبى است. سياست قتل و سرکوب در دوران زمامداران بعدى نيز ادامه يافت. در زمان برژنف حادثۀ بهار پراگ و تجاوز به چکسلواکى با کشتارهاى وسيع همراه بود. بسيارى از جنايات هفتاد سال سلطۀ کمونيستها در اين بخش از جهان، در دوران روى کار آمدن گورباچف برملا گرديد. سرانجام لهيب آتش ظلم از زير خاکستر سردرآورد و زبانه‏هاى سرکش آن کاخ ظلم را بر سر سرنشينان و اهل ظلمۀ آن يکسره ويران ساخت سقوط شوروى و تجزيۀ آن.
 
[xxxix]ـ «احلى من العسل»
     شيرينتر از عسل. اين تعبير در روايات در وصف آب نهر کوثر و برخى ديگر از نعمتهاى بهشتى به‏کار رفته بحارالانوار، ج 8، ص 18 از پيامبر گرامى (ص و ص 183 و 189).
     و همچنين اين تعبيرى است که قاسم بن حسن (ع) در شب عاشورا در جواب عموى خويش، حسين بن على (ع) فرموده است ... قاسم بن حسن (ع) به امام (ع) گفت: آيا من هم در کشته شدگانم؟ دل حسين (ع) بر او بسوخت و گفت: اى پسرک من! مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: اى عم! از انگبين شيرينتر. گفت: آرى به خدا سوگند ـ عم تو فداى تو باد ـ تو يکى از آن مردانى که با من کشته شوند بعد از آنکه شما را بلاى عظيم برسد.
 (ترجمۀ نفس المهموم حاج شيخ عباس قمى، به قلم حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى)
[xl]ـ «اى کاش ما با شما بوديم و به رستگارى بزرگ نايل مى‏گرديديم».
     اين اقتباسى است از فراز آخر زيارت امام حسين ع.

 

 
 
 
 
 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس